گروه اقتصاد- آنچه كه از شواهد امر پيدااست مجموعه دولت در ارايه آمار مربوط به فروش بشكه هـاي نـفـت اطـلاعات صحيحي ندارد و هر كدام از مـراجـع ارقـام مـتـفـاوتـي اعـلام مـيكنند.وزير اسبق صنايع و معدن عنوان كرده است كه درآمد نفتي طي دو و نيم سال گذشته 150 ميليارد دلار بوده است اما وزارت اقـتصاد اين رقم را واقعي ندانسته و يادآور شده است كه درآمدهاي نفتي در سالهاي 84 و 85 بـا احتساب صادرات فرآوردههاي نفتي و ميعانات گـازي مـعـادل 9/95مـيـليارد دلار است.البته وزارت اقتصاد اين موضوع را سياسي دانسته و اذعان داشته انـتـخـابـات مجلس هشتم سبب شده منتقدان دولت چنين اظهار نظري داشته باشند. اين در حالي است كه كارشناسان اقتصادي از مدت ها پيش درباره اين مـوضوع كه درآمدهاي نفتي به كجا ميرود هشدار داده بـودنـد لـذا مـربـوط دانـسـتـن ايـن امـر بـا مـقـوله انتخابات صحيح نيست و بايد دولت نهم به دور از جـريـان هاي سياسي رقم واقعي درآمدهاي نفت را مشخص و اعلام كند كه چرا حساب ذخيره ارزي با توجه به فروش هر بشكه نفت بالاي 90 دلار فقط 8 ميليارد دلار موجودي دارد و چرا هر ماه بر نرخ تورم و حجم نقدينگي افزوده ميشود.اين در حالي است كه پول نفت بر سر سفره هاي مردم نيامده است و اكثر پروژههاي عمراني نيمه تمام هنوز هم ناتمام هستند. ايـن گـزارش مـيافـزايـد :اسـحـاق جـهـانگيري كه پيشتر درآمد نفتي دو و نيم سال گذشته را 150 ميليارد دلار اعلام كرده بود، گفت: آمار واحدي از درآمدهاي نـفـتـي كـشـور وجـود نـدارد. وزير اسبق صنايع كه در دولت خاتميكارنامه در خشاني بر جاي گذاشته بود با اشـاره بـه جـوابـيـه وزارت امـور اقـتـصـادي و دارايـي بـه مقالهاي كه توسط وي در مورد ميزان درآمدهاي نفتي منتشر شده بود، اظهار داشت: به نظر من وزارت اقتصاد در اعلام ارقام مربوط به درآمدهاي نفتي از سال 84 تا كنون اشتباه كرده است. بنده در مقالهاي كه منتشر شد كمترين ارقاميرا كه مقامات رسمياعلام كرده بودند ذكر كردم. وي با بيان اينكه منابع درآمدهاي نفتي كشور در طي سه سال گذشته حداقل 150 ميليارد دلار بوده اسـت، خـاطـرنـشـان كـرد: اين درحالي است كه رييس جمهور در گزارش خود سخن از 90 ميليارد دلار كرده بود و گفته بود كه اين رقم از درآمدهاي نفتي در بودجه مـصــــرف شـــده اســـت. از ســـوي ديــگـــر وزارت امـــور اقـتـصــادي و دارايــي در جــوابـيــه خــود بــه بـنــده مـيـزان درآمدهاي نفتي را 120 ميليارد دلار اعلام كرده است كه ايـن ارقـام مـتفاوت نشان دهنده نبود آمار واحد است. جهانگيري با بيان اينكه "من درآمدهاي نفتي را بيش از 150 ميليارد دلار تخمين ميزنم"، ادامه داد: با توجه به اينكه بانك مركزي هم اخيرا موجودي حساب ذخيره ارزي را 8 ميليارد دلار اعلام كرد، سوال من اين است كه درآمدهاي نفتي در كجا هزينه شده است. اين ارقام در بـودجـه هـزيـنـه شـده اسـت ولـي دولت نميخواهد اعداد و ارقام شفافي در اين خصوص ارائه دهد. وزير صـنـايـع در دولـت خـاتـمـي، ادامـه داد: در صـورت بيان آماري شفاف از درآمدهاي نفتي و نحوه هزينهكرد آنها در بـودجـههـاي سـنـواتـي تـوسـط دولـت، هيچ مشكلي وجود نخواهد داشت، چرا كه كسي در پي عناد با دولت نيست. روابط عموميوزارت امور اقتصادي و دارايي در واكـنـش به مقاله اسحاق جهانگيري وزير صنايع و مـعـادن دولـت خـاتـمـيو عـضو شوراي مركزي حزب كارگزاران كه حجم درآمدهاي نفتي از سال 84 تا كنون را 150 مـيـلـيـارد دلار عنوان كرده بود، با استناد به آمار خزانه داري كل كشور، اعلام اين رقم به عنوان درآمد نفت را خلاف واقع و يك سوژه تبليغاتي و انتخاباتي دانـست. بنابراين گزارش در توضيحات وزارت امور اقـتـصـادي و دارايـي آمده است: در متن مورد بررسي، اشـــاره شـــده اســـت كـــه طـــي دو و نــيــم ســال گــذشـتــه 150ميليارد دلار درآمد نفت مصرف شده است. در اين خـصــــوص شــــايــــان ذكــــر اســـت كـــه اولا بـــه اســتــنـــاد گزارشهاي خزانهداري كل كشور، درآمدهاي نفتي در ســــــالهــــــاي 84 و 85 بــــــا احـــتـــســــــاب صــــــادرات فرآوردههاي نفتي و ميعانات گازي معادل 9/95ميليارد دلار (به ترتيب 6/45 و 3/50ميليارد دلار) بوده است كه بـا احـتـسـاب ايـن رقـم بـراي شـش مـاه اول سالجاري (6/25مـيـلـيــارد دلار) ايــن رقــم بــه 5/121 مـيـلـيــارد ريــال افزايش مييابد. ثانيا صرفنظر از اختلاف موجود در آمار و ارقام ارايه شده توسط ايشان، با آمار واقعي، اين مطلب به معني آن نيست كه كل 5/121ميليارد دلار وارد بودجه دولت شده است. لذا اساسا مصرف 150ميليارد دلار درآمد نفت طي دو و نيم سال گذشته اظهارنظري شـخـصـي اسـت و فـاقـد هـرگـونـه پـشـتـوانـه كـارشناسي مــيبــاشــد. بــودجــه ســالـهــاي 85-84 در شــرايـطــي بــه تـصــويــب رسـيــد كـه دولـت بـا حـجـم وسـيـع تـعـهـدات لازمالاجرا مواجه بود. بخشي از اين تعهدات مربوط بـه رويـكـردهـاي مـدنـظـر مـيـثـاق نامه رييسجمهوري، بـرنـامـه چـهـارم تـوسعه و تعهدات سالانه اي است كه دولت براي امور جاري (به ويژه سفرهاي استاني) در نـظر ميگرفت.اجراي اين تعهدات نيازمند پيشبيني مـنـابـع لازم در بـودجـههـاي سـالانـه بود كه با توجه به مـحـدوديـت زمـانـي و عـدم امـكان برنامه ريزي جهت وصول منابع درآمدي جديد تنها راهحل ممكن، تامين آنها از محل منابع نفت بوده است.بديهي است با توجه بـه مـشـكـلات سـاخـتـاري بودجه و نارساييهاي نظام مالياتي كشور، امكان رفع انبوه مشكلات در مدت زمان كوتاه غيرممكن است؛ بنابراين با عنايت به اينكه بخشي از تـعـهـدات مدنظر دولت با فعاليتهاي عمراني ارتباط داشـت و بـا تـوجـه بـه حجم قابل توجه طرحهاي نيمه تـمـام كـه از دوران گـذشـتـه بـه ارث رسـيده، تسريع در تزريق منابع به اينگونه فعاليتها از محل درآمد نفت از جمله سياستها و برنامههاي مهم دولت در دو سال اخير بـوده است كه عملكرد شاخصهاي بودجه اي نيز اين موضوع را به اثبات ميرساند.لذا همانطوري كه ارقام نـشـان مـيدهـد بـخـشـي از منابع نفت تزريق به اقتصاد كشور برخلاف سنوات گذشته به فعاليتهاي عمراني هدايت شده است كه آثار اينگونه فعاليتها در رشد تـولـيـد و اشـتـغـالـزايـي، بـيتـاثـير نبوده است؛ ولي قطعا جـهـت مـشـخـص شدن آثار كامل فعاليتهاي مذكور نياز به زمان بيشتري است.جمشيد پژويان عضو هيات علمي دانشگاه علامه طباطبايي نيزمعتقد است: فروش داراييهاي دولت، برداشت از حساب ذخيره ارزي و اسـتـفـاده از درآمـدهـاي نـفـتـي در بـودجـههـاي سنواتي كشور به اشتباه جزو درآمدها محسوب ميشوند. 34 درصــد از درآمــد 620 هــزار مـيـلـيــارد ريـالـي دولـت در بودجه سال 87 از محل ماليات است كه تحقق آن محل ترديد است اين در حالي است كه با كسر يارانهها، به عـوض و كـمـكهـاي اجـتـماعي از درآمدهاي مالياتي رقميحدود هزار و 915 ميليارد ريال براي هزينههاي اجرايي دولت باقي ميماند. وي با اشاره به درآمدهاي نـفـتـي و فـرآوردههـاي حـاصـل از آن افـزود: در تـنـظـيم حـسـابهـاي بـودجـه، بـين حساب تملك داراييها يا فـروش دارايـيهـا و حـسـابهـاي مـالي تداخل وجود دارد و همين تداخل باعث ميشود صرفا به دليل اينكه بخشي از درآمدهاي نفتي به حساب ذخيره ارزي واريز مـيشـود، به حسابهاي انتقال مالي تبديل شود. وي گـفـت: بـايـد بـه ايـن سـوال پاسخ داد كه چگونه ممكن است درآمد حاصل از واگذاري شركتهاي دولتي را كـه فـروش دارايـي دولـت اسـت بـه حـسـابهـاي مالي واريـز كـنـيـم؟ ايـن در حـالـي اسـت كـه نـكـته اساسي در منظور كردن اين درآمدها به حسابهاي مالي واقعي در نظر گرفتن حسابهاي دولت در بودجه است.
۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۴, شنبه
ما و مدیران ناکارآمد(؟) دولت
رئیس جمهور محترم چندی پیش مصاحبه ای کردند و طی آن اخطار کردند به استانداران که مدیران ناکارآمد دولت را عزل کنند و صحبت از تهیه لیستی شد محرمانه که نام این مدیران در آن ذکر شده است. در پاسخ خبرنگاران، رئیس جمهور بیان کردند که حدود 40 الی 45 نفر مشمول این لیست هستند و باید برکنار شوند. (اصل خبر را از پایگاه اطلاع رسانی ریاست جمهوری بخوانید.)در درستی یا درستی این تصمیم و اثرات خوب یا بد آن بحثی ندارم که نه در آن تخصصی دارم و نه این وبلاگ چنین هدفی دارد. بلکه می خواهم به این بپردازم که این تصمیم و تصمیمات مشابه آن در صورت اجرا چه تاثیری برای ما و سایر شرکتها و مجموعه هایی می گذارد که دولت، ادارات و شرکتهای دولتی بزرگترین مشتری آنها هستند.همانگونه که پیشتر هم ذکر کرده ام، صنعت نحیف نرم افزار، نیاز به آرامش دارد و در فضای متلاطم و نا امن، مشتری رغبتی به خرید و یا سفارش محصول ندارد. (برای خواندن مطلب مرتبط اینجا را کلیک کنید.)
در ماه های گذشته، به دلیل شرایط خاص جلسات متعددی با مدیران ارشد وزارتخانه ها و سازمانهای دولتی داشته ایم، به شکلی که شاید حتی در روز دو جلسه مختلف برگزار شد. نکته آزار دهنده برای ما آنکه در این میان، گاهی در مدت یک یا دو ماه، مدیران چنان تغییر کرده اند که تمام تلاش ما بیهوده بوده است. نامه خود را برای یک نفر فرستاده ایم، در زمان برگزاری جلسه متوجه شده ایم که وی تغییر کرده است و شخص دیگری به جایشان آمده است، طبیعی است در ابتدای کار هم هر شخص جدیدی کار جدید برای خود نمی سازد و نیاز به زمان دارد، بعد از آنکه به طور نسبی آن شخص جا افتاد، دوباره همه چیز از اول شروع می شود، جلسات متعدد برگزار می کنیم، در هنگام نتیجه گیری متوجه می شویم که یا آن شخص جدید هم جایش را به کس دیگری سپرده است که روز از نو روزی از نو، اگر نه هم که آن مدیر آنقدر از انجام یک کار جدید هراس دارد که سراغ آن نمی رود. دلیلش هم ظاهرا منطقی است. چرا برای خودش دردسری درست کند که در صورت موفقیت یا عدم موفقیت آنکار بازخواست شود. این را می دانیم که کافی است در سازمانی، مدیری تصمیمی بر خلاف وضع موجود بگیرد و تحولی کوچک یا بزرگ ایجاد کند، چنان کارش را نقد می کنیم و بر آن خرده می گیریم که انگار خلاف شرع کرده است. انواع اقسام تهمت ها، بهتانها، زیرآب زدن ها، گزارش های خلاف واقع است که نوشته می شود که مدیر بیچاره تصمیم می گیرد بهتراست کاری نکند تا آنکه کاری بکند و در معرض دید باشد و از وی انتقاد شود و جایگاهش به خطر بیافتد. این مساله اگر چه برای همه شرکتهای طرف حساب دولت وجود دارد، اما نرم افزاری ها ضرر بیشتری می خورند، چون اولا بودجه IT دم دست ترین جای است که می شود در آن صرفه جویی کرد، بدون آنکه ضرر ناشی از آن را بدانیم، ثانیا، بقیه چیز ها را می شود دید، اگر میز و صندلی بخرید کسی بعدا نمی تواند خرده بگیرد که چرا خریده اید، چون می بیندش، اما در مورد نرم افزار، همه بعدا می گویند که به این چه نیازی داشتیم، گران خریده اید، فلانی بهتر از این می ساخت و ....عمر مدیریت کشور متاسفانه چنان پایین است که کمتر مدیری به فکر تحول و انجام کارهای ریشه ای می افتد، صرفا نگاهش به این است که چگونه آن مدت مدیریت خود را بی تنش و با کمترین مسؤولیت سپری کند تا کمتر بتوان از کارش ایراد گرفت.هر چند مدیران نیاز به ارزیابی دارند و در اصل آن شکی نیست، به نظرم اینکه مدیری را بر سرکار بگذاریم و بعد بخواهیم در کوتاه مدت وی را ارزیابی کنیم غلط است. به نظر من بهتر است قبل از آنکه به کسی پست مدیریتی بدهیم، توانمندی و شایستگی وی را بسنجیم و اگر مناسب بود، وی را انتخاب کنیم و به وی فرصت کافی برای کار کردن بدهیم. اینکه بدون بررسی کسی را مدیر کنیم، همین می شود که به روش سعی و خطا عمل می شود و تازه پس از سپردن پست می بینیم که وی درست عمل می کند یا نه، که در موارد انتخاب نا درست ضرر زیادی به کشور تحمیل می شود .یک مصاحبه از آقای هاشمی شاهرودی، رئیس قوه قضاییه شنیدم که در جمع فکر کنم حسابرسان گفتند که (نقل به مضمون) فقط به هزینه هایی که شده توجه نکنید و آن را بررسی نکنید، بلکه آنجاهایی را هم بررسی کنید که می شده است یک کار را انجام داد و هزینه ای کرد و نکرده اند. چون ضرری که از انجام ندادن آن کار ها به کشور وارد می شود بیش از کارهایی است که انجام شده است و در آن اشتباهی است عمدی یا غیر عمدی.به نظرم ایشان به نکته درستی اشاره کرده اند. متاسفانه با این حجم مناسب بودجه و امکانات و این پتانسیل بالا برای انجام کار، آنقدر در اجرای پروژه های مختلف اهمال می کنیم که نمی توان ضرر ناشی از آن را اندازه گرفت.نکته دیگر اعلام رسانه ای این مطلب که این تعداد مدیر باید برکنار شود بدون آنکه اسمشان را بگوییم در قالب لیستی محرمانه ، حجمی از نگرانی و عدم اطمینان را هم به همه مدیران و هم به شرکتهایی که با این مدیران کار می کند تحمیل می کند که این افراد کدامند، مدیران که باید حساب کار خود را بکنند (و طبیعتا هر کس خربزه خورده پای لرزش هم می نشیند) اما شرکتها و تولید کنندگان علی الخصوص آنها که در شهرستانها هستند، چون روی صحبت رئیس جمهور با مدیران استانی بوده است، می مانند که کدام یک از افرادی که زحمت کشیده ایم و طرح ها یا پروژه هایمان را با آنها جلو برده ایم مشمول این طرح هستند؟ کدام کار را باید از اول شروع کنیم؟ نتیجه کدام زحمتها و رایزنی هایمان به باد رفته است؟ کدام پروژه ما هوا رفته است؟ ...
امیدوارم روزی برسد که آنقدر در انتخاب یک مدیر وسواس به خرج داده ایم که پس از انتخاب نخواهیم مانند صاحبان باشگاه های فوتبال کشور های عربی، با یک باخت و اشتباه، برکنارش کنیم، که آن مدیر بالاخره جای جدیدی پیدا می کند اما ما شرکتها، به مثابه بازیکانان آن باشگاه ها، نمی دانیم کجا و به چه شکلی بازی کنیم!؟
همین!
پی نوشت : شده است حتی قرارداد پروژه ای را امضاء هم کرده ایم و مدیر به هر دلیلی تغییر کرده است و شخص جدید هم که طبیعی است کارهای فرد قبلی را اصلا قبول ندارد و طول می کشد تا بفهمد که پدر من ما اصلا پسرخاله مدیر قبلی نبوده ایم و بر اساس روابط آنجا نیستم، ثانیا موضوعی که مطرح کرده ایم و با قبلی به توافق رسیده ایم، نیاز واقعی سازمانش است و انجامش کاری است درست. حتی این مشکل پس از اجرای پروژه هم برایمان پیش آمده، که مدیر جدید هر چه مدیر قبلی انجام داده است، از جمله کار ما را، معلق کرده است و در نهایت ما که نه سرپیازیم نه ته پیاز از این تغییر ضرر کرده ایم. می دانم شرکتهای مشابه ما هم کمابیش، تجربیات مشابه فراوان دارند.
۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۳, جمعه
تکان های"اقتصادنژادی
اکونومیست, 22/04/2008.
نویسنده با کلام اکونومی به معنای اقتصاد بازی کرده و لغت "نژادونومیکز" به کار برده که این معادل "اقتصادنژادی" را برای آن برگزیدیم.احتمالا منظور نویسنده اکونومیست اقتصاد به سبک احمدی نژاد بوده است.این مطلب در بخش اطلاعات اقتصادی هفته نامه اکونومیست منتشر شده است.
نگاهی کوتاه بر آمار اطلاعاتی اقتصادی:
انتخابات مجلس شورای اسلامی به دور دوم کشیده شد و وقفه میان دور اول و دور دوم آن که به تازه گی برگزار شد، سرشار از حوادث سیاسی بود به ویژه در حوزه اقتصاد.محمود احمدی نژاد، رییس جمهوری اسلامی ایران، اوایل ماه آوریل بود که از کانال سخنگوی رسمی خود و دولت اعلام کرد به زودی وزرای اقتصاد و کشور را تغییر می دهد.این خبر با یک سری سخنرانی ها و اتهام پراکنی علیه مقامات رسمی از سوی او دنبال شد،هر چند او نام اشخاص را نیاورد، اما مشخص بود که منظور او چه شخص و یا اشخاصی است و آنها را متهم کرد که در فساد دست دارند و دچار سوءمدیریت هستند.دست آخر هم آقای احمدی نژاد گفت که می خواهد یااین که آرزو می کند نرخ بهره های بانکی بالارود – که پیشتر پایین آورده شده بود آن هم به دلیل فرمان ریاست جمهوری – تا بتواند نرخ تورم را کنترل کند.
در همین حال، البته آقای احمدی نژاد وزیر کشور خود، مصطفی پورمحمدی را از کار برکنار کرد.آقای پورمحمدی اما به روی خود نیاورد و گفت خبری از برکناری خود نشنیده و حتی تا 22 آوریل به وظایف خود ادامه داد و حتی دو هفته بیش از زمانی که قرار بود از کار برکنار شود، در سمت خود باقی ماند.خبرگزاری فارس گزارش داد که قرار است محمد رضا رحیمی، رییس دیوان محاسبات کشور به عنوان سرپرست وزارت کشور منصوب شود.
دالان های پیچ در پیچ پولی و مالی
داوود دانش جعفری، وزیر معزول شده وزارت اقتصاد و دارایی، پس از برکناری در گفت وگو با یکی از روزنامه ها گفت که اغلب موارد میان وی و رییس جمهوری بر سر تنظیم بودجه سالانه و اقدامات ملی احمدی نژاد، اختلاف بوده است.وی همچنین گفت که آقای احمدی نژاد اصرار داشته که بانک ها وام بدون بهره بدهند بدون این که بداند بازار نقدینگی با مشکل مواجه می شود.بانک مرکزی گزارش داده که بازار پولی ایران در سال گذشته 40 درصد افزایش داشته هر چند صندوق بین المللی پول در گزارش اخیر خود اعلام کرده در فاصله زمانی چهارماهه اول تا چهارماهه دوم سال 2007نزول در بازار تراکم پولی ایران به چشم می خورد به ویژه در سرمایه های خارجی. آقای دانش جعفری همچنین عادت رییس جمهوری در ولخرجی کردن در بودجه های بزرگ در سفرهای استانی وی را مورد اشاره قرار داد،که نشان می دهد هر چه به زمان انتخابات ریاست جمهوری ایران در 2009 نزدیک می شویم، همان قدر بذل و بخشش هم بالا می رود.
به گزارش بانک مرکزی، تورم بازار مصرف از میانه سال 2006 بالارفته و تا 22.5 درصد در همان سال رسیده است پس از آن که بانک مرکزی بودجه سال 2007 – 2008 را بر اساس نرخ تورم 18.4 درصدی بست.
نرخ بهره برای بانک های دولتی و خصوصی همان 12 درصد ثابت از ماه مه سال گذشته ثابت مانده است.آن هم در پی دستور رییس جمهوری به تمامی بانک ها که استعفای ابراهیم شیبانی، رییس بانک مرکزی را در پی داشت.طهماسب مظاهری که جانشین وی شده،حاضر نشد شرایط به همین حال بماند و در پایان سال گذشته پیشنهاد داد نرخ بهره با تورم هماهنگ تر شده و سه درصد به نرخ آن افزوده شود.
آقای احمدی نژاد بالاخره رضایت داد که این مساله به شورای پول و اعتبار ارجاع داده شود.رییس این شورا که حسین صمصامی است، به سرپرستی وزارت اقتصاد و دارایی منصوب شده و در حکمی دیگر، آقای احمدی نژاد، داوود دانش جعفری را به سمت مشاور اقتصادی ویژه خود، منصوب کرد.
در جست و جوی درگیری
در میانه تغییرات گسترده در سیاست های پولی و مالی، آقای احمدی نژاد از ناحیه سه آیت الله بلند پایه به دلیل خراب کردن اوضاع اقتصادی مورد انتقاد شدید قرار گرفت که البته نشانی هم از این نداشت که آقای احمدی نژاد را نگران کرده باشد یا روی او اثری گذاشته باشد.
آخرین هدف خشم آقای احمدی نژاد،غلامعلی حداد عادل،رییس مجلس شورای اسلامی بود که رییس جمهوری وی را متهم کرد که مرتکب خطای قانون اساسی شده و پیش از این که رییس جمهوری مصوبه تایید شده مجلس را امضا کند، وی آنها را به روزنامه رسمی معرفی کرده است.
آقای احمدی نژاد صدای خیلی ها را در درون تشکیلات نظام جمهوری اسلامی درآورده به ویژه برخی چهره ها که خیلی هم به آیت الله علی خامنه ای، رهبر انقلاب نزدیک هستند.برای مثال همین آقای حداد عادل که پسرش داماد آقای خامنه ای است.این نشان می دهد که شاید محافظه کارانی که حامی آقای احمدی نژاد بودند،برای انتخابات دوره بعدی دنبال شخص دیگری می گردند.آقای احمدی نژآد هم به وضوح گفته که هیچ علاقه ای ندارد بی سرو صدا برود.■
مترجم : کامیار توانمند
اکونومیست, 22/04/2008.
نویسنده با کلام اکونومی به معنای اقتصاد بازی کرده و لغت "نژادونومیکز" به کار برده که این معادل "اقتصادنژادی" را برای آن برگزیدیم.احتمالا منظور نویسنده اکونومیست اقتصاد به سبک احمدی نژاد بوده است.این مطلب در بخش اطلاعات اقتصادی هفته نامه اکونومیست منتشر شده است.
نگاهی کوتاه بر آمار اطلاعاتی اقتصادی:
انتخابات مجلس شورای اسلامی به دور دوم کشیده شد و وقفه میان دور اول و دور دوم آن که به تازه گی برگزار شد، سرشار از حوادث سیاسی بود به ویژه در حوزه اقتصاد.محمود احمدی نژاد، رییس جمهوری اسلامی ایران، اوایل ماه آوریل بود که از کانال سخنگوی رسمی خود و دولت اعلام کرد به زودی وزرای اقتصاد و کشور را تغییر می دهد.این خبر با یک سری سخنرانی ها و اتهام پراکنی علیه مقامات رسمی از سوی او دنبال شد،هر چند او نام اشخاص را نیاورد، اما مشخص بود که منظور او چه شخص و یا اشخاصی است و آنها را متهم کرد که در فساد دست دارند و دچار سوءمدیریت هستند.دست آخر هم آقای احمدی نژاد گفت که می خواهد یااین که آرزو می کند نرخ بهره های بانکی بالارود – که پیشتر پایین آورده شده بود آن هم به دلیل فرمان ریاست جمهوری – تا بتواند نرخ تورم را کنترل کند.
در همین حال، البته آقای احمدی نژاد وزیر کشور خود، مصطفی پورمحمدی را از کار برکنار کرد.آقای پورمحمدی اما به روی خود نیاورد و گفت خبری از برکناری خود نشنیده و حتی تا 22 آوریل به وظایف خود ادامه داد و حتی دو هفته بیش از زمانی که قرار بود از کار برکنار شود، در سمت خود باقی ماند.خبرگزاری فارس گزارش داد که قرار است محمد رضا رحیمی، رییس دیوان محاسبات کشور به عنوان سرپرست وزارت کشور منصوب شود.
دالان های پیچ در پیچ پولی و مالی
داوود دانش جعفری، وزیر معزول شده وزارت اقتصاد و دارایی، پس از برکناری در گفت وگو با یکی از روزنامه ها گفت که اغلب موارد میان وی و رییس جمهوری بر سر تنظیم بودجه سالانه و اقدامات ملی احمدی نژاد، اختلاف بوده است.وی همچنین گفت که آقای احمدی نژاد اصرار داشته که بانک ها وام بدون بهره بدهند بدون این که بداند بازار نقدینگی با مشکل مواجه می شود.بانک مرکزی گزارش داده که بازار پولی ایران در سال گذشته 40 درصد افزایش داشته هر چند صندوق بین المللی پول در گزارش اخیر خود اعلام کرده در فاصله زمانی چهارماهه اول تا چهارماهه دوم سال 2007نزول در بازار تراکم پولی ایران به چشم می خورد به ویژه در سرمایه های خارجی. آقای دانش جعفری همچنین عادت رییس جمهوری در ولخرجی کردن در بودجه های بزرگ در سفرهای استانی وی را مورد اشاره قرار داد،که نشان می دهد هر چه به زمان انتخابات ریاست جمهوری ایران در 2009 نزدیک می شویم، همان قدر بذل و بخشش هم بالا می رود.
به گزارش بانک مرکزی، تورم بازار مصرف از میانه سال 2006 بالارفته و تا 22.5 درصد در همان سال رسیده است پس از آن که بانک مرکزی بودجه سال 2007 – 2008 را بر اساس نرخ تورم 18.4 درصدی بست.
نرخ بهره برای بانک های دولتی و خصوصی همان 12 درصد ثابت از ماه مه سال گذشته ثابت مانده است.آن هم در پی دستور رییس جمهوری به تمامی بانک ها که استعفای ابراهیم شیبانی، رییس بانک مرکزی را در پی داشت.طهماسب مظاهری که جانشین وی شده،حاضر نشد شرایط به همین حال بماند و در پایان سال گذشته پیشنهاد داد نرخ بهره با تورم هماهنگ تر شده و سه درصد به نرخ آن افزوده شود.
آقای احمدی نژاد بالاخره رضایت داد که این مساله به شورای پول و اعتبار ارجاع داده شود.رییس این شورا که حسین صمصامی است، به سرپرستی وزارت اقتصاد و دارایی منصوب شده و در حکمی دیگر، آقای احمدی نژاد، داوود دانش جعفری را به سمت مشاور اقتصادی ویژه خود، منصوب کرد.
در جست و جوی درگیری
در میانه تغییرات گسترده در سیاست های پولی و مالی، آقای احمدی نژاد از ناحیه سه آیت الله بلند پایه به دلیل خراب کردن اوضاع اقتصادی مورد انتقاد شدید قرار گرفت که البته نشانی هم از این نداشت که آقای احمدی نژاد را نگران کرده باشد یا روی او اثری گذاشته باشد.
آخرین هدف خشم آقای احمدی نژاد،غلامعلی حداد عادل،رییس مجلس شورای اسلامی بود که رییس جمهوری وی را متهم کرد که مرتکب خطای قانون اساسی شده و پیش از این که رییس جمهوری مصوبه تایید شده مجلس را امضا کند، وی آنها را به روزنامه رسمی معرفی کرده است.
آقای احمدی نژاد صدای خیلی ها را در درون تشکیلات نظام جمهوری اسلامی درآورده به ویژه برخی چهره ها که خیلی هم به آیت الله علی خامنه ای، رهبر انقلاب نزدیک هستند.برای مثال همین آقای حداد عادل که پسرش داماد آقای خامنه ای است.این نشان می دهد که شاید محافظه کارانی که حامی آقای احمدی نژاد بودند،برای انتخابات دوره بعدی دنبال شخص دیگری می گردند.آقای احمدی نژآد هم به وضوح گفته که هیچ علاقه ای ندارد بی سرو صدا برود.■
مترجم : کامیار توانمند
اکونومیست, 22/04/2008.
انتقاد عسگر اولادی از احمدی نژاد: ادب خاتمی و ناطق نوری الگوی روسای جمهور و مجلس
دیشب با حضور ۴ نفر از رجال سیاسی گفتگوی سیاسی درباره انتخابات برگزار شد. میهمانان حبیب ا… عسگر اولادی عضو شورای مرکزی موتلفه ؛ محمد عطریانفرعضو شورای مرکزی کارگزاران ومدیر مجله شهروند امروز ؛ سید کمال سجادی دبیر کل جامعه اسلامی کارمندان و هدایت ا… اقایی سخنگوی ستاد اصلاح طلبان بودند. بحثها پیرامون مرحله دوم انتخابات بود ولی ناخواسته به نامه نگاری اخیر حداد عادل و احمدی نژاد کشید .
عسگر اولادی از لحن نامه احمدی نژاد گله کرد و ادب و متانت خاتمی و ناطق نوری را الگوی روسای جمهور ومجلس دانست .
وبا استناد به ایه ای از قران گفت مومنان با بهترین وجه با هم صحبت می کنند . محمد عطریان فر هم با تاکید براینکه دوران کنونی دوران بالندگی نظام است و دوران استقرارو پایداری سپری شده از برخی بزرگ منشی ها تجلیل کرد وبرای نمونه گفت :اقای ولایتی که رقیب اقای احمدی نژاد بود وبه احترام اقای رفسنجانی ازر قابت ها کنار رفت وقتی پادشاه عربستان به احمد ی نژاد توهین کرد راهی ریاض شد و به امیر عبد ا… گفت احمید نژاد بهر حال رئیس جمهور است و احترام به او در صحنه بین الملل احترام به ملت ایران است .عسگر اولادی همچنین از نگاه سیاسی به تورم گله کرد و گفت هیچ کشوری با سیاسی کردن تورم نتوانسته با این مشکل بزرگ روبرو شود پس باید برای حل ان همه باهم تلاش کنیم و به یک نهضت عمومی وملی نیاز است . بعد از برنامه هم رو بوسی ها و خوش وبش کردن اقایان دیدنی بود. هرچند برخی فکر می کنند این افراد تحمل یکدیگر را ندارند. اقای عطریانفر از اقای عسگر اولادی می خواست تا مجله شهروند امروز را ملاحظه وراهنمایی ارائه کند و… .convert this post to pdf.
انتهای پیام/ شناسه: ۱۳۸۷۰۲۶۵۳۸۱۵
عسگر اولادی از لحن نامه احمدی نژاد گله کرد و ادب و متانت خاتمی و ناطق نوری را الگوی روسای جمهور ومجلس دانست .
وبا استناد به ایه ای از قران گفت مومنان با بهترین وجه با هم صحبت می کنند . محمد عطریان فر هم با تاکید براینکه دوران کنونی دوران بالندگی نظام است و دوران استقرارو پایداری سپری شده از برخی بزرگ منشی ها تجلیل کرد وبرای نمونه گفت :اقای ولایتی که رقیب اقای احمدی نژاد بود وبه احترام اقای رفسنجانی ازر قابت ها کنار رفت وقتی پادشاه عربستان به احمد ی نژاد توهین کرد راهی ریاض شد و به امیر عبد ا… گفت احمید نژاد بهر حال رئیس جمهور است و احترام به او در صحنه بین الملل احترام به ملت ایران است .عسگر اولادی همچنین از نگاه سیاسی به تورم گله کرد و گفت هیچ کشوری با سیاسی کردن تورم نتوانسته با این مشکل بزرگ روبرو شود پس باید برای حل ان همه باهم تلاش کنیم و به یک نهضت عمومی وملی نیاز است . بعد از برنامه هم رو بوسی ها و خوش وبش کردن اقایان دیدنی بود. هرچند برخی فکر می کنند این افراد تحمل یکدیگر را ندارند. اقای عطریانفر از اقای عسگر اولادی می خواست تا مجله شهروند امروز را ملاحظه وراهنمایی ارائه کند و… .convert this post to pdf.
انتهای پیام/ شناسه: ۱۳۸۷۰۲۶۵۳۸۱۵
نمره صفر زیباکلام به دولت احمدی نژاد
صادق زیباکلام روز یکشنبه در برنامه خاورمیانه امروز (Middle East Today) شبکه پرس تیوی در پاسخ به سوال مجری برنامه مبنی بر ارزیابی عملکرد دولت در سه سال گذشته، به عملکرد دولت در تمامی حوزههای اقتصادی، داخلی، خارجی و ... نمره صفر از ده داد! به گزارش فردا، برنامه خاورمیانه امروز (Middle East Today) از جمله برنامههای تحلیلی شبکه خبر انگلیسی زبان ایران، پرس تی وی، است که به مسایل روز منطقه خاورمیانه میپردازد. این برنامه چهار روز از تهران و دو روز در هفته از دفتر بیروت اجرا میگردد. روز یکشنبه 8 اردیبهشت، با گذشت دو روز از دور دوم انتخابات مجلس هشتم و مشخص شدن نتایج و همزمان مباحث پیرامون برکناری دو تن از وزیران کابینه، موضوع این برنامه به تغییرات کابینه نهم و عملکرد این دولت اختصاص داشت. در این برنامه سید قهرمان صفوی، صادق زیباکلام و فرامرز فتح نژاد به عنوان مهمانان برنامه حضور داشتند. کریس گلکن، مجری برنامه، پس از اشاره به 9 تغییر کابینه در طی سه سال و افزایش تورم به 20 درصد، گفتگو را با برکناری وزیر کشور، پورمحمدی، آغاز کرد. زیباکلام دلیل اصلی برکناری پورمحمدی را در اختلاف بر سر انتخاب استانداران دانست و عنوان کرد احمدی نژاد میخواهد استانداران را خودش تعیین کند؛ در حالی که قاعدتا تعیین استاندار باید به پیشنهاد وزیر باشد. وی این تغییر را عجیب ندانست و برکناری افرادی که با احمدی نژاد اختلاف نظر دارند را روال طبیعی روش کاری احمدی نژاد خواند. زیباکلام در پاسخ به فتح نژاد که برکناری اعضای کابینه را حق رییس جمهور خواند، گفت: «دولت نهم به طور میانگین هر چهار ماه یک نفر را از کابینه کنار گذاشته است، و این در هیچ جای دنیا نرمال نیست.» صفوی نیز این جابجاییها را باعث بیثباتی در مدیریت کشور دانست که امروزه به رنجی عظیم تبدیل شده است. وی در خصوص سخنان دانش جعفری، دولت را در خصوص اقتصاد نامنسجم و بدون استراتژی خواند و مشکل را در دولتی بودن اقتصاد اعلام کرد. سیدقهرمان صفوی فساد را بخشی از اقتصاد ایران معرفی کرد و رفع آن را منوط به تغییر نوع اقتصاد دانست. در ادامه برنامه زیبا کلام در خصوص سیاست خارجی و ارتباط ایران و آمریکا، روابط فعلی دو کشور را دو روی یک سکه دانست؛ در یک س، احمدی نژاد هر چه میگوید، به نفع صهیونیستها و تندروهای آمریکا و سایر کشورها میشود، و در سوی دیگر، جورج بوش هر چه میگوید، به نفع اصولگرایان تمام میشود! آخرین سوال مجری برنامه، ارزیابی مهمانان از مجموع عملکرد دولت در سیاست داخلی و خارجی و اقتصاد بود. در حالی که قهرمان صفوی سیاست خارجی دولت نهم را ناموفق و حتی گاه مخالف با رویکرد مقام معظم رهبری میدانست، فتح نژاد حوزه خارجی دولت را بسیار موفق ارزیابی نمود. اما در این میان پاسخ صادق زیباکلام متفاوت بود و تعجب سایرین را برانگیخت؛ زیباکلام در خصوص عملکرد دولت در کلیه زمینههای داخلی، خارجی، اقتصاد و... از 10 نمره، نمره صفر به دولت محمود احمدینژاد داد.
در سفر احمدی نژاد صورت گرفت ؛ کمک 2 میلیارد دلاری به سریلانکا
تهران امروز: سفر سه روزه رئيسجمهور و هيات همراه روز گذشته از نيمه گذشت و به مقصد پاياني، هندوستان رسيد. محمود احمدينژاد پيش از عزيمت به هند، اقامتي دو روزه دركلمبو، پايتخت سريلانكا داشت.
اين سفر در پاسخ به ديدار رسمي چندي پيش ماهيندرا راجاپاكسه، رئيسجمهور سريلانكا به تهران صورت گرفت. در اين ارتباط آسوشيتدپرس در گزارشي به نقل از وزير خارجه سريلانكا نوشته است كه ايران وعده داده است يك كمك 2 ميليارد دلاري را به شكل وام كم بهره و كمك بلاعوض به منظور توسعه ظرفيت پالايشگاهي و سرمايهگذاري در بخش كشاورزي و برق در اختيار اين كشور قرار دهد.
رئيسجمهور در اين سفر ابتدا در نشست مشتركي با هياتهاي عاليرتبه ايران و سريلانكا حضور يافت.رئيسانجمهوري اسلامي ايران و سريلانكا پس از يك ساعت گفتوگوي خصوصي در نشست هياتهاي عالي رتبه دو كشور توسعه و تحكيم روابط را مورد تاكيد قرار دادند.
احمدی نژاد در اين نشست همچنين ايران و سريلانكا، 5 يادداشتتفاهم همكاري و اجرايي امضا كردند. ساخت باشگاه ايرانيان در سريلانكا، توسعه ظرفيت پالايشگاه ساپوگاسكاندا، تامين مالي پروژه اومااويا (طرح چند منظوره در زمينه سد و آبياري)، اجراي طرح اومااويا و ايجاد مكانيسم مشورتي، عناوين اين يادداشت تفاهمها و قراردادهاي اجرايي است كه در حضور رئيسانجمهور ايران و سريلانكا به امضا رسيد.
ديدار با جمعي از علما، مسلمانان و رهبران مذاهب و اديان سريلانكايي در صدر برنامه روز دوم سفر بود. احمدينژاد در اين ديدار در سخناني با اشاره به وضعيت امروز جهان و طرح اين سوال كه ماموريت امروز ما چيست؟ اظهار كرد: برخي قدرتهاي فاسد امروز به راحتي جنگ به راه مياندازند، كشورها را اشغال ميكنند و انسانهاي بيگناه و مظلوم را ميكشند و يا از سرزمين خود بيرون ميكنند. اين قدرتهاي زورگو و سلطهطلب براي اينكه سلاحهاي خو را بفروشند جنگ به راه مياندازند و به هيچ يك از اصول انساني احترام نميگذارند و كرامت انسانها و شخصيت آنها را از بين ميبرند.
رئيسجمهوري اسلامي ايران با بيان اينكه انتظار تحقق روز موعود رمز وحدت، همگرايي و همدلي ميان پيروان همه مذاهب است، تصريح كرد: وقتي به تعليمات پيامبران و صالحان دقت ميكنيم ميبينيم كه همه آنان بشر را به يك روز موعود بشارت دادهاند و بشر بايد دنياي به دور از دشمني و كينه را تجربه كند. احمدينژاد در ادامه سخنان خود در جمع پيروان اديان و مذاهب و علماي مسلمانان سريلانكا با اشاره به اينكه ظهور وحدت و همدلي در بين مردم سريلانكا مشاهده ميشود، گفت: ملت ايران شما را دوست دارد و در كنار شما و همه خداپرستان و دلسوزان براي بشريت ايستاده است. دولتهاي ايران و سريلانكا با هم دوست و همراه هستند و پيشرفت و عزت و رفاه مردم سريلانكا پيشرفت و عزت ملت ايران است.
همچنين رئیسانجمهور ايران و سريلانكا، در پايان سفر محمود احمدينژاد به كلمبو بيانيه مشترك صادر كردند. دو رئيسجمهور همچنين در مورد مهمترين موضوعات منطقهاي و بينالمللي مذاكره كرده و ابراز كردند كه يك جانبهگرايي به هنجارهاي پذيرفته شده بينالمللي آسيب خواهد رساند. طرف ايراني حمايت خود را از حاكميت، يكپارچگي و تماميت ارضي سريلانكا ابراز كرد و از اقدامات مثبت سياسي براي پايان بخشيدن به منازعات از طريق مذاكرات منتهي به آرامش پايدار كه مورد قبول همه مردم سريلانكا باشد استقبال كرد.
تحلیل گر سابق سیا: بوش خود را برای حمله به ایران آماده می کند
"ری مک گاورن" تحلیل گر سابق سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) معتقد است: "جورج بوش" رئیس جمهور ایالات متحده و کابینه وی قصد خروج از عراق ندارند و خود را برای حمله به ایران ظرف چند ماه آینده آماده می کنند. به گزارش عصر ایران این مامور اطلاعاتی حرفه ای آمریکا در مصاحبه با نشریه محلی "چارلزتون گازت" آمریکا گفت: به نظر من "جورج بوش" و "دیک چنی" قصد دارند قبل از پایان دوره کاری خود، مسئولیت حمله به ایران را برعهده گیرند. اما پس از آن چه اتفاقی خواهد افتاد، اگر ایران روند ارسال تجهیزات به عراق را از طریق کویت متوقف سازد؟ این مسئله ممکن است جان ده ها هزار سرباز ما به خطر اندازد. وی افزود: به نظر من جنگ عراق چند دلیل داشت، از جمله: پس زدن "صدام حسین"، حمایت از دولت اسرائیل، کنترل ذخایر نفتی و گسترش پایگاه های نظامی دائمی آمریکا در خاورمیانه. وی در این گفتگو روی ناکامی "کالین پاول" وزیر امور خارجه سابق آمریکا و "جورج تنت" مدیر سابق "سیا" در مقابله با استفاده از اطلاعات جاسوسی غلطی که "بوش" از آنها برای توجیه حمله به عراق بهره گرفته بود، انگشت گذارد. وی گفت: آنها از حقایق نه چندان واقعی و جعلی برای ایجاد اطلاعاتی در زمینه جنگ بهره گرفتند. "مگ گاورن" ادامه داد: "پاول" برای آماده کردن نطق انتقادی پنجم فوریه 2003 خود در سازمان ملل به منظور موجه جلوه دادن جنگ، سه روز به ستاد مرکزی سیا رفت اما در رایزنی با منتقدانی چون "تام فینگار" که زمانی سرپرستی کمیته ارزیاب اطلاعات ملی آمریکا را برعهده داشت، ناکام ماند. وی گفت: "پاول" و "تنت" باید به "بوش" می گفتند که ما قویا توصیه می کنیم دایره مشاوران خود را فراتر از کسانی کند که به آغاز جنگ می اندیشند، زیرا هیچ دلیل قانع کننده ای برای این کار وجود ندارد و پیامدهای مصیبت باری را به بار خواهد آورد. "مک گاورن" به مدت 27 سال از زمان حکمرانی "جان اف کندی" تا "جورج دبلیو بوش"، یکی از تحلیل گران سیا بود. وی در زمان ریاست جمهوری "رونالد ریگان"، مسئولیت ارائه اطلاعات امنیتی به "ریگان" و مقامات ارشدش را برعهده داشت. وی در زمان ریاست جمهوری "دبلیو بوش" نیز یکی از تحلیل گران ارشد سیا بود که اطلاعات روزانه امنیتی را در اختیار وی قرار می داد. وی یکی از منتقدان استفاده از شکنجه حین بازجویی از اسرای جنگی و بی اعتنایی آشکار "بوش" و "چنی" نسبت به توافقات کنوانسیون ژنو است. او در این زمینه روی اسناد هفتم فوریه 2002 کاخ سفید درباره "رفتار انسانی با زندانیان طالبان والقاعده" انگشت گذاشته است. این اسناد که به امضای "بوش" رسیده، اشاره دارد بر این نکته که: "باید با زندانیان تا حدی که مناسب و سازگار با اصول نظامی باشد، به شیوه ای انسانی رفتار کرد." به اعتقاد "مک گاورن"، شکنجه، آمریکا را بدنام می سازد، نیروهای خودی را به خطر می اندازد و نتیجه بخش نیز نخواهد بود. شکنجه اطلاعات واقعا نادرستی را فراهم می سازد که مردم را سخت می ترساند. وی در عین حال خاطر نشان کرد: احتمال حمله آمریکا به ایران قبل از پایان دوره ریاست جمهوری "بوش" زیاد است. وی همچنین عملکرد دریادار "ویلیام جی. فالون" فرمانده ارشد نیروهای نظامی آمریکا در خاورمیانه را بین مارس 2007 تا مارس 2008 را که اکنون ژنرال "دیوید پترائوس" جانشین وی شده، ستود. "فالون" اندکی پس از انتشار سوابق کاریش در مجله "اسکوآیر" آمریکا که مخالفت شدید وی را به جنگ عراق و تمایلش به کاهش نیروهای آمریکایی در این کشور را برجسته نشان داده بود، مجبور به استعفا شد. به گفته "مک گاورن"، "فالون" آخرین امید ما بود. ایران بارها تاکید کرده است که برخلاف عراق ، هرگونه ای حمله ای را با شدت تمام پاسخ خواهد داد و در ان صورت کل منطقه به اتش کشیده می شود . ایرانی ها معتقدند ممکن است آغاز جنگ با امریکا باشد ولی تصمیم گیرنده درباره پایان جنگ، قطعاً امریکایی ها نخواهند بود ،این جنگ اگر به وقوع بپیوندند ، اسرائیل اولین قربانی آن خواهد بود و هر چند ایران نیز آسیب های بسیار جدی را متحل خواهد شد ولی ابرقدرتی امریکا نیز با جدی ترین چااش تاریخ این کشور مواجه خواهد شد .
نشریه ی بیزینس میدل ایست می نویسد
سرویس بین الملل فرارو :نشریه معتبر " بیزینس میدل ایست " (تجارت خاورمیانه ) در شماره ی امروز خود به تحلیل رفتار آقای احمدی نژاد و مخالفان وی در خصوص موارد اختلاف پرداخته که در زیر می خوانید:رييس جمهور ايران به خاطر مديريت اقتصادي اش از همه طرف مورد حمله قرار گرفته است. آيا اين حملات شروعي براي انتخابات رياست جمهوري در سال آينده است؟فاصله طولاني بين دور اول و دور دوم انتخابات عمومي (مجلس) سرشار از رويدادهاي سياسي بوده و اكثر آنها بر مديريت اقتصادي تمركز داشته است. رييس جمهور ايران در 9 آوريل از طريق سخنگوي رسمي خود اعلام كرد كه به وزيران دارايي و كشور دستور داده است كه استعفا دهند. وي به دنبال آن يك رشته سخنراني هايي را ايراد كرد كه طي آنها شخصيت هاي ارشد در تشكيلات ايران را متهم به فساد و سوء مديريت كرد (از كسي نام نبرد ولي برخي از آنها به روشني قابل شناسايي بودند). در نهايت، آقاي احمدي نژاد خاطر نشان ساخت كه مي خواهد پيشنهاد بانك مركزي ايران را براي بالا بردن نرح بهره مورد بررسي قرار دهد.داوود دانش جعفري وزير بركنار شده اقتصاد و دارايي در مصاحبه اي پس از بركناري گفت كه او مكررا با آقاي احمدي نژاد بر سر مداخلات رييس جمهور در سياست هاي پولي و مالي بحث داشته است. او گفت كه آقاي احمدي نژاد خواسته است كه بانك ها را مجبور به پرداخت وام بدون بهره به مردم كند و او هيچ دركي از خطرات تورمي رشد نامحدود تأمين پولي ندارد. آقاي دانش جعفري همچنين از رييس جمهور به خاطر اعطای مبالغ هنگفت به طور مستقيم در طول سفرهاي استاني كه مرتب صورت مي گيرند، انتقاد كرد. اين گونه نمايش ها از بذل و بخشش احتمالا با نزديك تر شدن تاريخ انتخابات رياست جمهوري در خرداد 1388 بيشتر مي شود.بنابر ارقام منتشره از سوي بانك مركزي، نرخ تورم كالاهاي مصرفي از نيمه 2006 به سرعت افزايش يافته و سال به سال در ابتداي سال شمسي به 5/22 درصد رسيده است. ميزان آن در سال 1386 به ميانگين 4/18 درصد رسيد. نرخ اجباري وام براي بانك هاي خصوصي و دولتي از ارديبهشت 1386 در سطح 12 درصد تثبيت شده است. در اين تاريخ آقاي احمدي نژاد دستور داد نرخ بهره به مقدار زياد كاهش يابد كه اين امر به استعفاي ابراهيم شيباني مدير عامل بانك مركزي تسريع بخشيد. جانشين او آقاي طهماسب مظاهري از مسكوت ماندن اوضاع خودداري ورزيده و در اواخر سال گذشته پيشنهاد كرد نرخ وام با تورم تطبيق داده شود و 3 درصد به آن اضافه گردد. آقاي احمدي نژاد در نهايت موافقت كرد كه اين پيشنهاد را به كميسيون اقتصادي دولت و در واقع به كميته فرعي دولت ببرد. حسين صمصامي منشي اين كميته فرعي، به عنوان قائم مقام وزير اقتصاد منصوب شده است. احمدي نژاد در ميان اين ابهام در مورد اين تغيير بالقوه مهم در سياست مالي كشور، از سوي سه روحاني ارشد كه همه آنها در مقام آيت ا.. هستند، مورد حمله قرار گرفت. آنها او را به خاطر تلاش براي سرزنش كردن ديگران براي مشكلات اقتصادي ايران مورد انتقاد قرار دادند. به نظر نمي رسد كه اين انتقادات موجب پريشاني احمدي نژاد شده باشد. هدف اخير خشم او غلامحسين حداد عادل رييس مجلس است كه او را به اقدام برخلاف قانون اساسي مبني بر انتشار سه قانون در نشريه رسمي كشور قبل از امضاي آنها توسط رييس جمهور متهم كرده است.آقاي احمدي نژاد با طيف گسترده اي از تشكيلات سياسي ايران از جمله با چند نفر كه داراي روابط نزديك با رهبر عالي آيت ا.. علي خامنه اي هستند، درگیر شده است. اين امر نشان مي دهد كه آقاي احمدي نژاد شك دارد كه حامیان و مروجين سابق او در اردوگاه محافظه كاران ايران احتمالا به دنبال حمايت از نامزدي جايگزين در انتخابات رياست جمهوري در سال آينده اند. احمدي نژاد روشن ساخته است كه به هيچ وجه قصد ندارد بدون سر و صدا کنار برود.
سد سيوند و تخريب پاسارگاد و تمدن ايران باستان
در صورت پایان ساخت سد «سیوند» فارس ٢٠٠٠ سال تمدن ايرانی به زير آب میرود در صورت پایان ساخت سد «سیوند» فارس دو سايت جهانی–تاریخی پاسارگاد و پرسپوليس به زیر آب می رود - سايت “ايران ما”/آرش سیگارچی – خبر کوتاه اما سخت تکاندهنده است. در روزهای اخیر برخی از کاربران اینترنتی با نگرانی پیامی را رد و بدل می کنند که حکایت دارد چنانچه کار سد «سيوند» در استان فارس - که در آستانه آبگيری است- پایان یابد برای هميشه آرامگاه کورش کبير ، پادشاه قدرتمند هخامنشی نابود مي شود. اين خبر را يک منبع مطلع در سازمان ميراث فرهنگی نیز اعلام کرده است. با آبگیری این سد تعدادی از محوطه های باستانی کشف شده و کشف نشده در آب غرق شده و می شوند. این سد در منطقه ی تنگه ی بلاغی و در فاصله ی ۸ کیلومتری پاسارگاد قرار دارد و محل عبور جاده ی شاهی می باشد. در عین حال کارشناسان معتقدند اگر این سد آبگیری کند به غیر از پاسارگاد رطوبت منطقه بر پرسپولیس نیز آسیب می رساند. در این میان برخی معتقدند آبگيري سد سيوند تا پايان سال جاري علاوه بر نابود كردن تاريخ دو هزار ساله ايران, حيثيت جهاني ايران را نيز در معرض خطر قرار می دهد. پس از گذشت بيش از دو هزار سال هنوز سيستمهاي اقتصادي و اجتماعي سنتي مانند گروههاي عشاير در اين منطقه حضور دارند و به علت بكر بودن اين تنگه و وجود شواهدي كه هنوز از گذشتههاي دور باقي مانده، مي توان تاريخ را تجسم كرد. شايد بتوان گفت كمتر جايي در كشور وجود دارد كه به اين شكل تداوم زندگي را ميتوان به عينه در آن مشاهده كرد و به اين دليل تنگ بلاغي يكي از اماكن استثنايي كشور محسوب ميشود. اين تنگه اولين جايي است كه ميتوان در مورد خصوصيات و نحوه زندگي مردم دوره هخامنشي اطلاعاتي به دست آورد كه در صورت توسعه كاووشها و مطالعات در اين منطقه ميتوان اطلاعات فراواني در خصوص مردم هخامنشي كسب كرد. براساس نظر باستانشناسان و گياهشناسان، به علت بكر بودن تنگ بلاغي ، گياهاني در اين منطقه وجود دارد كه در صورت انجام مطالعات كامل بر روي آنها ميتوان به نوع گلها، درختان و پوشش گياهي كه در باغهاي پاسارگاد در زمان كوروش و داريوش وجود داشته، پي برد. آغاز ساخت سد بر اساس شواهد با آبگيري سد سيوند تنگه «بلاغی» به طور كامل به زير آب خواهد رفت. اين سد در 100 كيلومتری شمال شيراز، 50 كيلومتری تخت جمشيد احداث شده است. با وجود تمام اهميتی كه اين منطقه از نظر تاريخی و فرهنگی برای كشور دارد ، ساخت سد سيوند در دستور کار قرار گرفت. کار ساخت این سد از سال ۱۳۷۱ و در زمان ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی و بدون هماهنگی با سازمان میراث فرهنگی آغاز شد . نام این سد جدید سیوند(سیبویه) است که در شمال شهر مرودشت (استان فارس) بر روی رودخانه سیوند به روش خاکی احداث خواهد شد. این سد که کار احداث ان از سال 1371 آغاز شد تاجی به طول 620 متر و ارتفاعی حدود 60 متر خواهد داشت که در ثانیه 5600متر مکعب آب از سرریز آن تخلیه می شود. گنجایش گنجايش كل مخزن 255 ميليون متر مكعب اعلام شده که در پشت سد فضایی معادل12000 هکتار را تحت پوشش آب خواهد برد. وحشت جهانیان در شرایطی که فضای سیاسی پیش و پس از انتخابات ریاست جمهوری در ایران همه چیز را تحت تاثیر قرار داده است بسیاری از نهادهای جهانی نست به این موضوع واکنش نشان داده اند. در این مورد روزنامهی انگلیسی گاردین نوشت:« در حالی كه بخشهایی از بیش از یكصد مركز باستانی ایران ازجمله بنای پاسارگارد، شهری كه از سوی كوروش كبیر ساخته شده است، طی دو سال آتی توسط سیلابهای پشت سدها ویران میشوند، سازمان ملل از دانشمندان بینالمللی خواسته است تا آنجا كه میتوانند بر تلاش خود برای ثبت مراكز باستانی ایران بیفزایند. در اثر ساخت یك سد در تنگهی بلاقی، جادهی باشكوه ایران باستان كه از تخت جمشید تا پاسارگاد امتداد دارد، ویران خواهد شد. سرعت ساخت این سدها و میزان خرابیای كه به بار خواهند آورد، دانشمندان و اعضای سازمان ملل را شكزده كرده است.» این روزنامه یادآور شده است:«باستان شناسان ایرانی در این تنگه ۱۲۹ مركز باستانی را معین كردهاند كه شامل كشفیات متعلق به دوران پیش از تاریخ تا آثار بهجا مانده از دوران سلطنت قاجارها است كه در سال ۱۹۲۵ منقرض شدهاند. وسعت این جادهی سنگ فرش قبلا كشف شده است؛ اما غارها، مسیرهای باستانی، تپههای ویژهی دفن مردهها، كانالها و سایر مراكزی كه تاكنون كشف نشدهاند نیز در این سیل از بین خواهند رفت. این در حالی است كه تاریخ نشان میدهد یك مسیر زیرزمینی نیز ویژه عبور پادشاه وجود داشته است كه هنوز كشف نشده است. » همچنین یونسكو در این باره اعلام كرده است:« امیدوار است كاخها، باغها و معبد پایه گذار دوران سلطنتی هخامنشیان در مركز باستانی پاسارگاد احیا شود. شهر مذكور كه سال گذشته در لیست میراث فرهنگی جهانی یونسكو قرار گرفت، كمتر از سه مایل تا انتهای این تنگه فاصله دارد. این مركز امروزه از اهمیت زیادی برخوردار است؛ چرا كه عدهای معتقدند مركز مذكور پایتخت اولین امپراتور آسیایی بوده است كه به گوناگونی فرهنگی مردمش احترام میگذارده است. یونسكو و ایران از باستان شناسان بینالمللی خواستهاند، برای نجات این مركز وارد عمل شوند. طبق این درخواست انتظار میرود تا ماه آینده هشت تیم از باستان شناسان ایرانی، فرانسوی، آلمانی، ایتالیا، ژاپنی، لهستانی و سایر ملیتها در ایران گردهم آیند. در حال حاضر ، یک تیم از باستان شناسان ایرانی و ایتالیایی به سر پرستی علیرضا عسگری برای نجات این مناطق تلاش می کنند آن ها تاکنون توانسته اند در این منطقه چندین محوطه ی باستانی کشف نشده پیدا کنند و در تلاشند تا این مناطق را از غرق شدن نجات دهند . طبق گفته ی این کارشناسان برای نجات پاسارگاد و دیگر مناطق حد اقل ۴ سال فرصت نیاز است . این در حالی است که این سد به احتمال زیاد سال آینده آبگیری خواهد کرد. درخواست تعویق آبگیری سد در روز گذشته ، مدير بنياد پژوهشي پارس پاسارگاد با اشاره به وضعیت بغرنج این سد در صورت ابگیری گفت:« تا قبل از اين كه آبگيري سد سيوند آغاز شود ، كليه تلاش مان را براي انجام كارهاي باستانشناسي و جمعآوري اطلاعات از اين منطقه انجام خواهيم داد و در صورتي كه نتوانيم تا قبل از شروع آبگيري اطلاعات كافي را جمعآوري كنيم ، قطعاً به مراجع رسمي متذكر ميشويم و درخواست تعويق آبگيري سد را ارايه خواهيم كرد.» محمد حسن طالبیان افزود:« به منظور آغاز عمليات كاووش و جمعآوري اطلاعات از نحوه زندگي مردم هخامنش ، سال گذشته اقدام به عكس برداري هوايي, تهيه نقشه و فراخوان بينالمللي كرديم و از اسفندماه 83 با حضور 7 گروه بينالمللي خارجي و داخلي شامل موسسه باستانشناسي دانشگاه تهران, هيات باستانشناسي سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري و بنياد پژوهشي پارس پاسارگاد, دو تيم از كشور آلمان و تيمهايي از لهستان, ايتاليا, ژاپن و فرانسه عمليات كاووش آغاز شد.» طالبيان با اشاره به اين كه فصل دوم كاووشهاي باستانشناسي تنگ بلاغي 15 روز ديگر آغاز خواهد شد, تصريحكرد: «به محض اين كه فصل دوم كاووشها به اتمام برسد ، رسماً گزارش مفصلي از اطلاعات مربوط به وضعيت تنگه و ارزشهاي تاريخي و فرهنگي آن به دولت اعلام خواهيم كرد, تا آگاه شوند با آبگيري سد سيوند چه چيزي را از دست خواهند داد و چه چيزي را به دست خواهند آورد و آنگاه انتخاب را به عهده خود مردم ايران خواهيم گذاشت. » تعویق فقط تا سال 2006 در شرایط فعلی بسیاری از فعالان در مورد تلاش کرده اند تا دولت را متوجه کنند که اگر این سد شروع به آبگیری کند چه اطلاعاتی مربوط به گذشته به زیر آب می رود . قرار بود این سد فروردین ماه افتتاح شود؛ اما وزارت انرژی افتتاح آن را تا اوایل سال ۲۰۰۶ به تاخیر انداخته است تا باستان شناسان وقت بیشتری برای بررسی این مركز داشته باشند. این مراكز گنجینهی باارزشی از اطلاعات مربوط به گذشتهی ایران را در بطن خود دارند. * * * اگر تا دیروز عمده تلاش فعالان ایرانی برای اثبات این موضوع به جهانیان بود که خلیج فارس همواره خلیج فارس بوده و خواهد بود امروز در داخل کشور عدم وجود تدبیر در بعضی حوزه ها و از جمله حوزه های عمرانی موجب شده تا بار دیگر شخصیت و هویت ایرانی در آستانه تعرض قرار بگیرد .امری مذموم که با سکوت فرزندان ایران مواجه نخواهد شد. مرعشي، رييس قبلي سازمان ميراث فرهنگي: نميتوان سدسازي كه لازمه تمدن امروز و فرداي ايران است را فداي وجود و حفظ آثار تاريخي و باستاني كرد سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري هيچگونه مخالفتي با احداث سد سيوند در تنگ بلاغي نداشته و از آبگيري سد جلوگيري نخواهد كرد. سيد حسين مرعشي، رييس سابق سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري, درگفت و گو با خبرنگار ايلنا، با اشاره به ساخت و آبگيري سد سيوند كه موجب نابودي تنگ بلاغي كه به يادگار مانده از دوران هخامنش بوده و حافظ بخشي از تاريخ و فرهنگ ايران باستان است، گفت: كليه درههاي ايران محل زندگي مردم قديم و دورههايي است كه آثار تمدن قديم در آنها وجود دارد. وي، در ادامه افزود: تمدن در ايران 9 هزار سال جريان داشته و همواره در محلهاي زيستي ثابت بودهاند و اين نشان ميدهد تمدنهاي جديد بر روي تمدنهاي قديمي بنا ميشدند. مرعشي, در پاسخ به اين كه ساخت سد سيوند قسمت اعظمي از تمدن ايراني را از بين خواهد برد، اظهارداشت: نميتوان سدسازي كه لازمه تمدن امروز و فرداي ايران است را فداي وجود و حفظ آثار تاريخي و باستاني كرد. وي، در خصوص وظيفه دولت در حفظ ميراث باستاني كشور و ممانعت از تخريب آنها ، تصريحكرد: براساس مصوبه هيات دولت، همه دستگاهها زماني كه در منطقهاي مطالعات فني، اقتصادي و محيطي انجام ميدهند، موظفند مستندسازي آثار تاريخي واقع در حوزه طرحهاي عمراني را نيز انجام دهند. مرعشي، افزود: در حال حاضر، 9 اكيپ از باستانشناسان خارجي و 2 اكيپ از باستان شناسان داخل مشغول عمليات نجات بخشي در منطقه تنگ بلاغي هستند. وي، تاكيدكرد: بنابر برنامهريزيهاي صورت گرفته توسط سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري ، سعي خواهد شد هم زمان با آماده شدن سد سيوند براي آبگيري، كليه اشيا تاريخي از تنگ بلاغي خارج و عمليات نجات بخشي به اتمام برسد. رييس سابق سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري، در خصوص فعاليت سازمان براي جلوگيري از ساخت سد، گفت: سازمان ميراث فرهنگي از ابتدا با احداث سد سيوند هيچگونه مخالفتي نداشته و از آبگيري سد جلوگيري به عمل نخواهد آورد. كانون مدافعان حقوق بشر از مجريان سد سيوند شكايت ميكند كانون مدافعان حقوق بشر از مجريان طرح آبگيري سد سيوند به عنوان مخربان ميراث فرهنگي ايران اعلام شكايت ميكند. به گزارش خبرنگار “ايلنا”، اعضا شوراي مركزي كانون مدافعان حقوق بشر در جلسه امروز، دوشنبه، مصوب كردهاند كه در اولين فرصت شكايتي را از مجريان طرح آبگيري سد سيوند به عنوان مخربان ميراث فرهنگي ايران به مراجع قضايي تقديم كنند. سد سيوند در 100 كيلومتري شمال شهر شيراز و 50 كيلومتري تخت جمشيد در شهرستان پاسارگاد احداث شده است و به گفته كارشناسان ميراث فرهنگي با آبگيري اين سد در پايان سال جاري، تنگه بلاغي از بين ميرود. اين تنگه اولين مكان شناسايي خصوصيات و نحوه زندگي مردم در دوره هخامنشيان و انواع گياهان و درختان زمان كوروش و داريوش است كه با آبگيري سد بخشي از ميراث فرهنگي ايران از بين ميرود
اين هم از بي بي سي است
مهمترين خطری که تنگه بلاغی را تهديد می کند ساخت سد سيوند در نزديکی اين تنگه است که قرار است در سال آينده به بهره برداری برسد که در اين صورت بخش اعظمی از اين تنگه زير آب خواهد رفت. به گزارش خبرگزاری ميراث فرهنگی در صورت ساخت اين سد، 84 محوطه باستانی از جمله تپه های باستانی پيش از ميلاد، كوره های ذوب فلز، غار و سكونت گاه های پيش از ميلاد، گورهای سنگی مربوط به دوران فرمانروايان فارس، دو قبرستان دسته جمعی مربوط به دوران اشكانی و بيش از 7 كيلومتر مرز سنگی مربوط به دوران اشكانی به زير آب خواهد رفت. بنا به همين گزارش ساخت سد سيوند از سال 1371 در تنگه بلاغی روی رودخانه پلوار و بدون هيچ استعلامی از سازمان ميراث فرهنگی شروع شده است. فاصله دهانه اصلی سد تا آثار و سازه های اصلی محوطه پاسارگاد نزديک به 17 كيلومتر و فاصله خط پايان آبگيری درياچه تا سازه های اصلی و آرامگاه كوروش حدود 9 كيلومتر است. همچنين در صورت راه اندازی اين سد، بر اثر رطوبت ناشی از آبی که در پشت سد جمع خواهد شد به آرامگاه کورش در پاسارگاد و کاخ اصلی لطمه هائی به اين اثر باستانی وارد می شود.
اين هم از بي بي سي است
مهمترين خطری که تنگه بلاغی را تهديد می کند ساخت سد سيوند در نزديکی اين تنگه است که قرار است در سال آينده به بهره برداری برسد که در اين صورت بخش اعظمی از اين تنگه زير آب خواهد رفت. به گزارش خبرگزاری ميراث فرهنگی در صورت ساخت اين سد، 84 محوطه باستانی از جمله تپه های باستانی پيش از ميلاد، كوره های ذوب فلز، غار و سكونت گاه های پيش از ميلاد، گورهای سنگی مربوط به دوران فرمانروايان فارس، دو قبرستان دسته جمعی مربوط به دوران اشكانی و بيش از 7 كيلومتر مرز سنگی مربوط به دوران اشكانی به زير آب خواهد رفت. بنا به همين گزارش ساخت سد سيوند از سال 1371 در تنگه بلاغی روی رودخانه پلوار و بدون هيچ استعلامی از سازمان ميراث فرهنگی شروع شده است. فاصله دهانه اصلی سد تا آثار و سازه های اصلی محوطه پاسارگاد نزديک به 17 كيلومتر و فاصله خط پايان آبگيری درياچه تا سازه های اصلی و آرامگاه كوروش حدود 9 كيلومتر است. همچنين در صورت راه اندازی اين سد، بر اثر رطوبت ناشی از آبی که در پشت سد جمع خواهد شد به آرامگاه کورش در پاسارگاد و کاخ اصلی لطمه هائی به اين اثر باستانی وارد می شود.
به بهانه بی لیاقتی در مدیریت منابع آبی کشور
سد سازي تا قبل از هخامنشيان
نويسنده :مهران حسن زاده سد سازي يا بند سازي از فعاليت هاي مهندسي به شمار مي رود كه شرايط تاريخي و جغرافيايي خاص مناطق در پيدايش ،شكل گيري و گسترش آن سهم به سزايي دارند. در گذشته و در هر منطقه خاص جغرافيايي بنابر ضرورت يا نياز ساكنين آن جا نسبت به ايجاد سد،بند يا آبگير اقدام مي كرده اند تا نيازهاي خود در زمينه آبياري و آبرساني را مرتفع سازند. در مناطقي نيز به خاطر پايين بودن سطح آبهاي رودخانه ها يا نياز جهت تغيير مسير رود ، سد سازي انجام مي گرفته تا بتوانند سطح آب را بالا آورده و براي نيازهاي كشاورزي و عمراني از آن استفاده كنند.در ايران نيز به جهت كمبود آب،شرايط اقليمي خاص و نيازهاي روزمره آب ماده اي بسيار ارزشمند محسوب مي شده كه اين امر را علاوه بر بندسازي ، سد سازي و آثار به جا مانده مي توان در فرهنگ ايراني و ارزشي كه براي آب قايل مي شدند و حافظه تاريخي مردم ايران به وضوح مشاهده و مطالعه كرد. در سرزمين هاي ايران و مصر كه از قديم در معرض سيلاب و طغيان رودخانه ها قرار داشتند،ساخت بندهاي متفاوت در طول مسير رودخانه ها و يا مناطق سيل خيز به جلوگيري از خسارات اين گونه طغيان ها كمك فراواني مي كرد. تاريخ سد سازي در ايران،مصر و بين النهرين ( ميان رودان) قدمتي بسيار طولاني دارد و هنوز هم مي توان نشانه هايي از آنها را در اين سرزمين ها يافت. به طور كلي سدسازي و نيز لايروبي و مرمت آنها از دير باز در ايران ديگر سرزمين ها ،مانند ساير كارهاي عام المنفعه و پروژه هاي بزرگ معمولا به دست حكومت ها و پادشاهاني كه به امور آباداني و آبادي علاقه بيشتري داشتند انجام مي گرفته است و در اين ميان رونق اقتصادي و پيشرفت آبادي ها و شهرهاي مرتبط با سيستم هاي آبياري و آبرساني نيز بستگي بسيار زيادي با مقوله سد و سد سازي و اهميت حكمرانان به اين مسايل داشته است. سد سازي از دوره هخامنشيان تا قبل از اسلام پادشاهان هخامنشي به واسطه نياز جغرافيايي كشور ايران و علاقه اي كه در گسترش و آباداني سرزمين تحت فرمانروايي از خود نشان مي دادند و در زمان امپراتوري خود سدها و بندهاي زيادي در بخش هاي جنوب غربي و جنوبي ايران ساختند. بسياري از سيستم هاي آبرساني و آبياري كه تا سال هاي متمادي نيز در ايران از آنها استفاده شد مرهون تلاش مهندسان و صنعتگران ايراني است كه در زمان هاي بسيار دور تلاش نمودند تا نيازها و كمبودها را در زمينه هاي عمراني و آبادي بر طرف نمايند و آثار و شواهد آن را نيز مي توان در نقاط مختلف ايران درك نمود. علاوه بر آن بسياري از آثار به جا مانده از اين دوران ها در سرزمين هاي تابعه حكومت هاي ايران باستان نيز قابل مشاهده است. يكي از رودخانه هايي كه از قديم به رودخانه اروند مي پيوسته است «دياله » بوده است كه بنا به دستور كوروش بزرگ سدي براي آبياري ،از خاك و چوب بر روي اين رودخانه بسته شده بود كه شبكه كانال هاي آبرساني را تغذيه مي كرد. همچنين در زمان هخامنشيان اولين كوشش ها جهت سد سازي بر روي اروند و فرات به عمل آمد. از مشخصات اين رودخانه ها آن بود كه سطح فرات بالاتر از دجله قرار داشت و نيز در زمان حكومت بابليان بر بين النهرين تمايل رود فرات نسبت به شرق بيشتر از امروز بوده و اين رود تنها داراي يك مجرا بوده است. انشعاب فرات به دو مجرا بين سال هاي 600 ق.م تا 100 ق. م اتفاق افتاده است . چنان كه پيداست هخامنشيان سدهايي بر روي رودخانه هاي فرات و اروند ساختند و گام هايي ديگر در گسترش شبكه كانال هاي آبياري برداشتند. بدون شك هنگامي كه اسكندر مقدوني در حدود سال 400 ق. م به آنجا ها رسيد آن سدها ساخته شده و برپا بوده اند. استرابو جغرافي دان سده اول ميلادي يونان خبر از ويراني آنها به دست اسكندر مقدوني مي دهد. ولي واقعيت اين كه اسكندر اين سدها را ويران كرده باشد كاملا معلوم نيست چون برخي نيز گفته اند كه اسكندر آنها را خراب نكرده است و حتي به حفر كانال ها و نظارت بر اين سدها به طور مرتب مشغول بوده است. به هر حال آنچه مسلم است آبياري با بهره وري از بند سازي در فرات و اروند پيرامون سده چهارم پيش از ميلاد كاملا روا بوده است و اين سيستم هاي سد بندي و آبياري بعدها در زمان ساسانيان به حد بالاي گسترش خود رسيد. علاوه بر بندها و آبگيرهايي كه در زمان هخامنشيان بر روي رودخانه هاي اروند و فرات ساخته شد،در آن زمان بر روي رودخانه «كر » kur در فارس نيز بندهايي براي آبياري زمين هاي پيرامون تخت جمشيد ايجاد شد. با اين كه آثاري از تمامي سدهاي ساخته شده در زمان هخامنشي ها در دست نيست، ولي برخي از بندها كه تا به امروز بر روي آن رودخانه بر جاي مانده اند داراي پايه هاي هخامنشي هستند. از جمله اين سدها « بند ناصري » است كه در 48 كيلومتري شمال غربي تخت جمشيد واقع شده است. ابن بلخي (سده پنجم) سد ناصري را چنين توصيف مي كند:« در اين قسمت رودخانه در زمان هاي قديم سدي ساخته شده بود كه آب كافي را براي آبياري زمين ها تأمين مي كرده است ،اما در روزگاران هرج مرج كه اعراب به سرزمين ايران تاختند اين سد رو به خرابي نهاد و در تمام حوزه هاي رامجرا ( را مجرد) ديگر كشاورزي انجام نشد. ..» سد ديگر بند فيض آباد نام دارد كه در حدود 48 كيلومتري شمال تخت جمشيد قرار گرفته است چنان كه گفته شده است يكي از سه بندي كه بر روي رود كر ساخته شده بوده 25 متر درازا و 25 متر بلندا داشته است. در نزديكي شهرك «كوار » در جنوب شيراز سد هخامنشي ديگري به نام «بند بهمن» بر روي رودخانه « مند» بنا شده است. طول بند در حدود 100 متر و بلنداي آن حدود 25 متر مي باشد . بخش عمده اي از اين سد تا كنون از گل و لاي پر شده است. در زمان ساسانيان و هنگام حكومت شاپور اول ، ارتش شكست خورده والرين رومي كه مركب از 70000 هفتاد هزار نفر مي شد به اسارت ايرانيان درآمد، شاپور از اين اسيران براي ساختن ساختمان هايي در ايران استفاده كرد. يكي از اين ساختمان ها «سد شادروان شوشتر» بر روي رودخانه كارون به شمار مي آيد . شوشتر كه در كناره شرقي كارون بر روي ساحل سنگي ساخته شده از زمان ساسانيان يكي از شهرهاي مهم بود. از زمان ايلاميان و دوران اوليه سلسله ساساني براي بالا بردن سطح آب در كارون تا به سطح شهر شوشتر سدي بر روي اين رود زده بودند. ابن حوقل در صورة الارض راجع به شادروان شوشتر مي نويسد: « سرزمين خوزستان در محلي مستوي و هموار قرار گرفته است و داراي آب هاي جاري است . بزرگترين رودهاي آن شوشتر است كه شاپور شادروان (سد معروف) را در دروازه شوشتر بر آن ساخت تا آب آن بالا آمد و به ثمر رسيد چه شوشتر در زمين مرتفعي قرار دارد.» چنانكه پيداست سد اوليه بر روي كارون از لحاظ بالابردن سطح آب چندان رضايت بخش نبود پس ايران رومي را براي رفع نقايص به كار گماشتند . احتمالا علاوه بر نيروي كارگري چندين مهندس نيز در سپاه روم بوده اند. گام نخست ،ايجاد رودخانه اي انحرافي « گرگر» بوده كه در هنگام ساختن سد آب كارون را هدايت مي كرده است. اين سد كه پس از تعميرهاي پشت سر هم تا كنون به جا مانده است «بند ميزان » نام دارد. سد داراي سرريزهايي است كه در هنگام بالا آمدن آب اضافي آن را تخليه مي كرده است. پهناي اين سد بين 10 تا 12متر است . ساختن اين سد از سه تا هفت سال طول كشيد و هنگامي كه ساختمان آن پايان يافت . ورودي رود گرگر با بند ديگري بسته شد كه امروزه « بندقيصر » ناميده مي شود . اين سد نيز كه تا كنون به جا مانده از تكه هاي بزرگ سنگي كه با بست هاي آهني به يكديگر محكم شده اند ساخته شده است. براي كنترل آب رودگرگر شش سرريز در آن سد ساخته شده بوده است . كانال گرگر پس از گذشتن نزديك به 30 كيلومتر به سوي جنوب دوباره به كارون مي پيوندد . نشانه هاي موجود چنين مي گويد كه براي آبياري نهرهاي ديگر نيز بر روي اين كانال زده شده بوده است. به نظر مي رسد كه اين نخستين بار در تاريخ سد سازي است كه براي ساختن سدي بر روي رودخانه اي، براي آن كانال انحرافي ساخته اند و به ويژه از ديدگاه مهندسي با توجه به مقدار آب كارون اين خود پروژه با اهميتي به شمار مي رفته است. از كتاب تحفة العالم درباره ساختمان سد شادروان چنين آمده است: «... ذوالاكتاف بعد از قلع و قمع اعراب به جنگ قيصر كمر بسته او را مغلوب و اسير كرد و به ايران قصد داشت و پس از مؤاخذه و مصادره به او فرمود كه اگر نجات خود را مي خواهي ممالكي را كه از قلمرو من خراب كرده اي بساز و چون شاپور را به عمارت و آبادي شوشتر رغبتي بوفور بود. قيصر التزام نمود كه ابتدا شادروان شوشتر را بسازد و چنان كند كه در حوالي شهر زرع مايي توانند كرد .قيصر چون بر جان خود ايمن گشت ... بفرمود تا مهندسين با فرهنگ ار روم ... و مهندسان بعد از آنكه ترازوي آب را برآورد نمودند ديدند كه به سبب بسياري رودخانه و شدت جريان آب ساختن شادروان محال و زمين رودخانه را سنگ بست نمودن كه ديگر باره عميق نشود ممكن نيست مگر آن كه آب را اولا به طرف ديگر جاري نمايند تا آب از رودخانه منقطع گردد بعد از ساختن زمين رودخانه شادروان باز آب را به اين طرف سردهند و آن رخنه را ببندند...» در شاهنامه فردوسي اشاره به اين موضوع شده كه سازنده و مهندس شادروان شوشتر شخصي به نام « برانوش » بوده است. ساختمان سد شادروان در زمان شاپور ساساني در 280 ميلادي پس از سه سال عمليات ساختماني به اتمام رسيد. در ساختمان اين سد براي پيوند و پا برجايي سنگ هاي گرانيت به كار برده اند. بنا به شرح كتاب مجالس المومنين نوشته طبري عمود هاي آهنين كه در سرب قرار داشته نيز در آنجا به كار رفته بوده است. يكي از بندهاي ديگري كه پس از سد شوشتر ساخته شد سد اهواز بوده است كه نشانه هاي آن هنوز هم به چشم مي خورد .درازاي اين سد بيش از 1000 هزار متر بوده و احتمالا 8 متر ضخامت(پهنا)داشته است . مقدسي جغرافي دان اسلامي سده سوم هجري درباره سد اهواز چنين مي گويد :« ميان اين دو بخش { اهواز را } پل «هندوان » كه با آجر ساخته شده پيوند مي دهد... روي اين نهر {مسرقان } دولابهاي بسيار است كه فشار آب آنها را مي گرداند و «ناعور »خوانده مي شوند. سپس آب در كاريزها كه در بالا نهاده شده مي آيد ... بستر رودخانه نيز از پشت جزيره اي به اندازه يك صد درس به يك شادروان كه (ديواره اي )از سنگ ساخته شده بر مي خورد و بازگشته (و درياچه مي شود با فواره هاي شگفت انگيز ) و به سد جويبار مي افتد كه به آباديها مي رود و كشتزارها را سيراب مي كند. ايشان مي گويند:اگر شادروان نبود اهواز آباد نبود چه در آن هنگام از آبهايش بهره برداري نمي شد. شادروان درهايي دارد كه هنگام افزايش آب آنها را باز مي كنند ... صداي آب سرريز شده از شادروان در بيشتر سال آدمي را از خواب باز مي دارد.»
بند ديگري كه در سده چهارم پس از ميلاد توسط شاپور دوم (و يا احتمالا بازماندهاش اردشير دوم ) ساخته شده سد پل گونه دزفول است كه بر روي رودخانه كوفه زده شده و در محل پي پل قرار گرفته بوده است. از زمان ساسانيان نام سد ديگري به نام « بند قير »بر روي رودخانه كارون در محل پيوستن دو رود آب گرگر و آب دز به كارون بر جاي مانده كه پس از سدهاي شوشتر و اهواز از مهم ترين سدهاي روي كارون به شمار مي آمده است.چنان كه پيداست نام اين سد نماينده كاربرد « قير » براي آب بندي آن به منظور افزايش پا بر جايي و سختي و استحكام سد بوده است. پادشاهان و مهندسان ساساني افزون بر ساختن سد بر روي كارون و كرخه در سرزمين عراق امروزي نيز به ساختن سدهايي به ويژه در كرانه شرقي اروند بين سامره و كوت مبادرت كردند . ساسانيان سيستم آبياري رودخانه دياله را گسترش دادند و در پديد آوردن نهرها تا آنجا پيش رفتند كه نياز به مقدار آبي بيشتر از آنچه كه دياله مي توانست بدهد پيش آمد. اين گره به كمك رودخانه اروند گشوده شد ، بدين معني كه ابتدا آب آن را با ابزارهاي بالا بردن آب و سپس با كانال هاي عظيم بالا مي بردند و آن را بدينوسيله به رود دياله سوار مي كردند . گسترش شبكه آبياري در جنوب ايران و بين النهرين در زمان خسرو اول پادشاه ساساني (579 ـ 531 م) به درجه بالاي خود رسيد . يكي از نمونه هاي اين گسترش كانال نهروان بوده است كه از پشت سد بر روي اروند نزديك محلي به نام دور ( (Dur تغذيه مي شده است . اين كانال بعدها در زمان خلفاي عباسي تعمير شد . كانال نهروان در محل باكوبه (واقع در پنجاه و سه كيلومتري شمال شرقي بغداد و حدود 110 كيلومتري پايين دست سد) به رودخانه دياله مي رسيد.10 نكته جالب توجه آن است كه كانال نهروان و رودخانه دياله در يك سطح و بدون هيچگونه كنترل مجازي به يكديگر مي رسيدند و اين نشان دهنده آن است كه مهندسان ساساني مي توانسته اند جاي سد را طوري برگزينند كه اين جريان و ارتباط طبيعي با دقت انجام گيرد. و اين خود نمايشگر تبحر آنان در پياده كردن نقشه و نقشه برداري ساختمان ها و تأسيسات بوده است. در حدود سي و شش كيلومتري جنوب باكوبه سدي به نام سد بلادي براي كنترل جريان آب در دياله ساخته شده بود كه آب دياله را به داخل كانال كوتاهي (كه در زير بغداد و بالاي تيسفون به اروند ميريخت )كنترل مي كرد. افزودن بر سدها و پل هايي كه شرح آنها آمد از باستان در سرزمين خوزستان بندها، پل ها و سدهاي ديگر نيز ساخته شده بوده است كه به آبياري زمين هاي پيرامون كمك فراوان مي كرده اند برخي از اين سدها عبارت بودند از : 11 ـ سد قلعه رستم ، در 33 كيلومتري شمال شوشتر بر روي كارون كه داراي سه دهنه بزرگ از بالا به پايين بوده است. نهري را كه از اين سه سد آب مي گرفته نهر « جوي بند » و يا « ديم چه » مي گفته اند . درازاي اين نهر آبياري 18 كيلومتر بوده است. ــ سد شعيبيه : كه در 24 كيلومتري جنوب غربي شوشتر و بر روي رودخانه دز ساخته شده بوده است. ـ سد كارون : كه در 8 كيلومتري شمال اهواز قرار داشته است.
-سد عجيرب :كه در 36 كيلومتري شوشتر روي رودي با همان نام احداث شده است. ـ سد كرخه : اين سد در 15 كيلومتري شمال حميديه واقع بوده و پيش تر به آن سد نهر هاشم مي گفته اند. ـ سد ابوالعباس : در 18 كيلومتري رامهرمز واقع است و از سه دهانه تشكيل مي شده است. ـ سد ابوالفارس : در جنوب شرقي رامهرمز. ـ سد جراحي : در 29 كيلومتري جنوب رامهرمز. يكي ديگر از آثار تاريخي دوران ساساني دژ باستاني ايزد خواست و آثار تاريخي مربوط به آن است. اين آثار كه در راه اصفهان به شيراز در 41 كيلومتري جنوب اصفهان واقع شده شامل قلعه ،آتشگاه ، پل ،كاروانسرا و سد نزديك آن است . سد ايزد خواست (يزد خواست) در ده كيلومتري جنوب دهكده يزد خواست قرار گرفته و درازايش 65 متر و پهناي آن نزديك 6 متر است . از ويژگي هاي اين بند كه تنها بخشي از آن برجاي مانده است ،آن است كه اين سد از نوع قوسي بوده است . 12 سد يزد خواست كه مي توان آن را نخستين بند قوسي جهان دانست از بناهاي دوره ساساني است . مصالح ساختماني سد شامل سنگ لاشه و ملات گچ و ساروج و نماي آن از سنگ تراشيده با اندود ساروج است . چنان كه پيداست اين بند براي جمع كردن آب هاي بهاري و جلوگيري از جريان سيل در منطقه ايزد خواست ساخته شده بوده است. سد سكندر: درباره ديواره يا سدي كه در تاريخ به نام سد سكندر موسوم گشته نوشته ها و اخبار متعددي ذكر شده است . عده اي معتقدند اسكندر مقدوني در لشگر كشي هاي خود به شرق در منطقه ماوراء النهر بنا به درخواست مردم منطقه كه مرتبا در معرض تهاجم قومي به نام يأجوج و مأجوج بوده اند. اين سد را رد دهانه دره اي بنا مي كند تا جلوي مهاجمان گرفته شود. البته در انتساب بناي مذكور به اسكندر جاي شك فراوان وجود دارد و مي تواند مانند بسياري از داستان هاي تخيلي و ساختگي مربوط به اسكندر مطرود تلقي شود. اسكندر مهاجم با تهاجم سريع خود و مدت كمي كه در اختيار داشته و مرتبا در حال حمله و لشكر كشي بوده ، بعيد است كه چنين كار عظيمي را انجام داده باشد. بلعمي در ترجمه خود از تاريخ طبري اوايل سده سوم هجري و به نقل از روايت قرآن13كريم ساختن سد يأجوج و مأجوج را به شخصي به نام اسكندر ذوالقرنين منتسب مي داند بر طبق آن مردم از اسكندر مي خواهند برايشان سدي بسازد كه ميان آنها و اقوام مهاجم حايل باشد. ابوريحان بيروني كه مي خواسته بداند كه محل سد سكندر در كجا بوده است در مورد شخصيت ذوالقرنين چنين نظر مي دهد كه وي يكي از اميران حميدي بوده است. مقدسي نيز در احسن التقاسيم في معرفه الاقاليم (صفحات 533 تا 538 ) با شرحي مشابه ابوريحان مي نويسد كه ديواره سد پنجاه ذراع كلفتي و بلندي داشته و با خشت هاي آهنين در مس پوشانده شده بوده است. از اين نوع روايت و روايات نظير آن مي توان احتمال داد كه سد موسوم به سد اسكندر نوعي ديواري دفاعي بوده است. علاوه بر سد سكندر در نوشته هاي تاريخي از ديواره هاي دفاعي ديگري نيز كه همگي در منطقه مازندران (طبرستان) ايجاد شده بودند نام برده شده است. اين سد ها يا ديوارها به نام هاي سد تميشه ،سد دربند ،سد انوشيروان ،سد مرو و باب الابواب شهرت يافته اند و احتمال دارد كه سد سكندر يكي از اين پنج ديوار ،بوده باشد . رواياتي كه ذكر شد همگي از وجود ديواره هاي دفاعي متعدد در ناحيه شمال خراسان و كناره درياي خزر حكايت مي كند . برخي از اين حفاظ ها به صورت سد يا بندي در دره اي بوده و برخي ديگر نيز به شكل ديواري طويل ازسدي تا سدي ديگر كشيده شده بوده است . سدها و ديواره هاي دفاعي در شمال خراسان براي حفاظت شهرهاي آن سامان از هجوم اقوام وحشي ايجاد شده بوده است. اين ناحيه از ايالت هاي مهم ايران در عصر هخامنشي به شمار مي آمده است و آن طور كه از تاريخ بر مي آيد كشور ايران از زمان كوروش هخامنشي در اين ناحيه همواره در معرض هجوم قبايل وحشي قرار داشته است با توجه به اين كه برخي ذوالقرنين را همان كوروش شاه هخامنشي دانسته اند بعيد نيست كه در آن عصر اقداماتي در دفاع از اين منطقه با ايجاد سدها و ديوارهاي حايل انجام گرفته باشد. اقدامات دفاعي احتمالا از دوره هخامنشيان آغاز شد،در عصر اشكانيان هم بنا بر شواهد موجود مانند ديوار دفاعي گرگان و تطابق نظريات باستان شناسي قوت يافت و در دوره ساسانيان نيز تأسيسات مزبور بازسازي شده و مواضعي نيز بدان افزوده گشته است و نيز به احتمال نزديك به يقين مي توان گفت كه اسكندر مقدوني چيزي در آن ناحيه نساخته است !نه سبك ساختماني و نه آثار باقيمانده ،هيچ يك حكايت از چنان اقدامي نمي كند و به طور حتم اسكندر در گذار از سرزميني بيگانه و در مدتي كوتاه نه انگيزه و نه توان انجام چنان كاري را داشته است . ضمن اين كه بعيد به نظر مي رسد كه مردم ايران كه اسكندر در برابر آنها حكم يك مهاجم و اشغالگر را داشت از يك بيگانه چنين درخواستي كنند و او نيز پاسخ دهد. انتساب نام اسكندر به اين بناها و ديگر آثار را بايد انگاره اي نادرست دانست كه به ذهن عوام راه يافته و در برخي نوشته ها نيز مغرضانه و يا نا آگاهانه ظاهر شده است. منابع و مأخذ: ـ فرشاد ، مهدي ـ تاريخ مهندسي در ايران ـ انتشارات بنياد نيشابور شناسي ـچاپ دوم ـ1362 خورشيدي ـ صص 265 ـ 252 . 1- willcocs,w.( The Restoration of the Ancient 2- Irrigation works on the tigris), cairo,1903 ,P10 3- Houtum SCHINDLER ,(A .Note on the Kur River in fars), proc, Royal Geogr .soc. vol .13/1891 . p.288 3ـ ابن بلخي ،فارسنامه ، به اهتمام علي نقي بهروزي ـ انتشارات اتحاديه مطبوعاتي فارس ـ ص 284- Goblot ,h,(le Rolede Iran dans les Techniquesdeieau) ,Techniques,Arts,sciences.no.15516.1962.p.48 5- ابن حوقل ،صورة الارض ،ترجمه جعفر شعار ،انتشارات بنياد فرهنگ ايران،شماره دوم ص 24 6- CURZON.G.N.( Leaves from a Diary on the Karun River) fort.nightly Review.London .1890 . ps713- 706 7ـ CURZON.G همان منبع P.715 8 ـ كريمي ، بهمن ـ راه هاي باستاني و پايتخت هاي قديمي ايران، تهران ـ 1329 خورشيدي ص 97 9ـ مقدسي ،محمد بن احمد ـاحسن التقاسيم في معرفة الاقاليم ـ ترجمه علينقي منزوي ـ شركت مؤلفان و مترجمان ايران ـ صص 614 ـ 613 10 ـ WILLCOCS.wهمان منبعP.10 11ـ كريمي ،بهمن ـهمان منبع ـ صص 109ـ 106 12ـ ورجاوند ،پرويز، قلعه باستاني ايزد خواست و آثار تاريخي آن ـ بررسي هاي تاريخي شماره 1سال هفتم 13ـ قرآن كريم ـ سوره الكهف ـ آيات 96ـ 82 ـ از روي تفسير ابوالفتح رازي ـ انتشارات جاويدان
نويسنده :مهران حسن زاده سد سازي يا بند سازي از فعاليت هاي مهندسي به شمار مي رود كه شرايط تاريخي و جغرافيايي خاص مناطق در پيدايش ،شكل گيري و گسترش آن سهم به سزايي دارند. در گذشته و در هر منطقه خاص جغرافيايي بنابر ضرورت يا نياز ساكنين آن جا نسبت به ايجاد سد،بند يا آبگير اقدام مي كرده اند تا نيازهاي خود در زمينه آبياري و آبرساني را مرتفع سازند. در مناطقي نيز به خاطر پايين بودن سطح آبهاي رودخانه ها يا نياز جهت تغيير مسير رود ، سد سازي انجام مي گرفته تا بتوانند سطح آب را بالا آورده و براي نيازهاي كشاورزي و عمراني از آن استفاده كنند.در ايران نيز به جهت كمبود آب،شرايط اقليمي خاص و نيازهاي روزمره آب ماده اي بسيار ارزشمند محسوب مي شده كه اين امر را علاوه بر بندسازي ، سد سازي و آثار به جا مانده مي توان در فرهنگ ايراني و ارزشي كه براي آب قايل مي شدند و حافظه تاريخي مردم ايران به وضوح مشاهده و مطالعه كرد. در سرزمين هاي ايران و مصر كه از قديم در معرض سيلاب و طغيان رودخانه ها قرار داشتند،ساخت بندهاي متفاوت در طول مسير رودخانه ها و يا مناطق سيل خيز به جلوگيري از خسارات اين گونه طغيان ها كمك فراواني مي كرد. تاريخ سد سازي در ايران،مصر و بين النهرين ( ميان رودان) قدمتي بسيار طولاني دارد و هنوز هم مي توان نشانه هايي از آنها را در اين سرزمين ها يافت. به طور كلي سدسازي و نيز لايروبي و مرمت آنها از دير باز در ايران ديگر سرزمين ها ،مانند ساير كارهاي عام المنفعه و پروژه هاي بزرگ معمولا به دست حكومت ها و پادشاهاني كه به امور آباداني و آبادي علاقه بيشتري داشتند انجام مي گرفته است و در اين ميان رونق اقتصادي و پيشرفت آبادي ها و شهرهاي مرتبط با سيستم هاي آبياري و آبرساني نيز بستگي بسيار زيادي با مقوله سد و سد سازي و اهميت حكمرانان به اين مسايل داشته است. سد سازي از دوره هخامنشيان تا قبل از اسلام پادشاهان هخامنشي به واسطه نياز جغرافيايي كشور ايران و علاقه اي كه در گسترش و آباداني سرزمين تحت فرمانروايي از خود نشان مي دادند و در زمان امپراتوري خود سدها و بندهاي زيادي در بخش هاي جنوب غربي و جنوبي ايران ساختند. بسياري از سيستم هاي آبرساني و آبياري كه تا سال هاي متمادي نيز در ايران از آنها استفاده شد مرهون تلاش مهندسان و صنعتگران ايراني است كه در زمان هاي بسيار دور تلاش نمودند تا نيازها و كمبودها را در زمينه هاي عمراني و آبادي بر طرف نمايند و آثار و شواهد آن را نيز مي توان در نقاط مختلف ايران درك نمود. علاوه بر آن بسياري از آثار به جا مانده از اين دوران ها در سرزمين هاي تابعه حكومت هاي ايران باستان نيز قابل مشاهده است. يكي از رودخانه هايي كه از قديم به رودخانه اروند مي پيوسته است «دياله » بوده است كه بنا به دستور كوروش بزرگ سدي براي آبياري ،از خاك و چوب بر روي اين رودخانه بسته شده بود كه شبكه كانال هاي آبرساني را تغذيه مي كرد. همچنين در زمان هخامنشيان اولين كوشش ها جهت سد سازي بر روي اروند و فرات به عمل آمد. از مشخصات اين رودخانه ها آن بود كه سطح فرات بالاتر از دجله قرار داشت و نيز در زمان حكومت بابليان بر بين النهرين تمايل رود فرات نسبت به شرق بيشتر از امروز بوده و اين رود تنها داراي يك مجرا بوده است. انشعاب فرات به دو مجرا بين سال هاي 600 ق.م تا 100 ق. م اتفاق افتاده است . چنان كه پيداست هخامنشيان سدهايي بر روي رودخانه هاي فرات و اروند ساختند و گام هايي ديگر در گسترش شبكه كانال هاي آبياري برداشتند. بدون شك هنگامي كه اسكندر مقدوني در حدود سال 400 ق. م به آنجا ها رسيد آن سدها ساخته شده و برپا بوده اند. استرابو جغرافي دان سده اول ميلادي يونان خبر از ويراني آنها به دست اسكندر مقدوني مي دهد. ولي واقعيت اين كه اسكندر اين سدها را ويران كرده باشد كاملا معلوم نيست چون برخي نيز گفته اند كه اسكندر آنها را خراب نكرده است و حتي به حفر كانال ها و نظارت بر اين سدها به طور مرتب مشغول بوده است. به هر حال آنچه مسلم است آبياري با بهره وري از بند سازي در فرات و اروند پيرامون سده چهارم پيش از ميلاد كاملا روا بوده است و اين سيستم هاي سد بندي و آبياري بعدها در زمان ساسانيان به حد بالاي گسترش خود رسيد. علاوه بر بندها و آبگيرهايي كه در زمان هخامنشيان بر روي رودخانه هاي اروند و فرات ساخته شد،در آن زمان بر روي رودخانه «كر » kur در فارس نيز بندهايي براي آبياري زمين هاي پيرامون تخت جمشيد ايجاد شد. با اين كه آثاري از تمامي سدهاي ساخته شده در زمان هخامنشي ها در دست نيست، ولي برخي از بندها كه تا به امروز بر روي آن رودخانه بر جاي مانده اند داراي پايه هاي هخامنشي هستند. از جمله اين سدها « بند ناصري » است كه در 48 كيلومتري شمال غربي تخت جمشيد واقع شده است. ابن بلخي (سده پنجم) سد ناصري را چنين توصيف مي كند:« در اين قسمت رودخانه در زمان هاي قديم سدي ساخته شده بود كه آب كافي را براي آبياري زمين ها تأمين مي كرده است ،اما در روزگاران هرج مرج كه اعراب به سرزمين ايران تاختند اين سد رو به خرابي نهاد و در تمام حوزه هاي رامجرا ( را مجرد) ديگر كشاورزي انجام نشد. ..» سد ديگر بند فيض آباد نام دارد كه در حدود 48 كيلومتري شمال تخت جمشيد قرار گرفته است چنان كه گفته شده است يكي از سه بندي كه بر روي رود كر ساخته شده بوده 25 متر درازا و 25 متر بلندا داشته است. در نزديكي شهرك «كوار » در جنوب شيراز سد هخامنشي ديگري به نام «بند بهمن» بر روي رودخانه « مند» بنا شده است. طول بند در حدود 100 متر و بلنداي آن حدود 25 متر مي باشد . بخش عمده اي از اين سد تا كنون از گل و لاي پر شده است. در زمان ساسانيان و هنگام حكومت شاپور اول ، ارتش شكست خورده والرين رومي كه مركب از 70000 هفتاد هزار نفر مي شد به اسارت ايرانيان درآمد، شاپور از اين اسيران براي ساختن ساختمان هايي در ايران استفاده كرد. يكي از اين ساختمان ها «سد شادروان شوشتر» بر روي رودخانه كارون به شمار مي آيد . شوشتر كه در كناره شرقي كارون بر روي ساحل سنگي ساخته شده از زمان ساسانيان يكي از شهرهاي مهم بود. از زمان ايلاميان و دوران اوليه سلسله ساساني براي بالا بردن سطح آب در كارون تا به سطح شهر شوشتر سدي بر روي اين رود زده بودند. ابن حوقل در صورة الارض راجع به شادروان شوشتر مي نويسد: « سرزمين خوزستان در محلي مستوي و هموار قرار گرفته است و داراي آب هاي جاري است . بزرگترين رودهاي آن شوشتر است كه شاپور شادروان (سد معروف) را در دروازه شوشتر بر آن ساخت تا آب آن بالا آمد و به ثمر رسيد چه شوشتر در زمين مرتفعي قرار دارد.» چنانكه پيداست سد اوليه بر روي كارون از لحاظ بالابردن سطح آب چندان رضايت بخش نبود پس ايران رومي را براي رفع نقايص به كار گماشتند . احتمالا علاوه بر نيروي كارگري چندين مهندس نيز در سپاه روم بوده اند. گام نخست ،ايجاد رودخانه اي انحرافي « گرگر» بوده كه در هنگام ساختن سد آب كارون را هدايت مي كرده است. اين سد كه پس از تعميرهاي پشت سر هم تا كنون به جا مانده است «بند ميزان » نام دارد. سد داراي سرريزهايي است كه در هنگام بالا آمدن آب اضافي آن را تخليه مي كرده است. پهناي اين سد بين 10 تا 12متر است . ساختن اين سد از سه تا هفت سال طول كشيد و هنگامي كه ساختمان آن پايان يافت . ورودي رود گرگر با بند ديگري بسته شد كه امروزه « بندقيصر » ناميده مي شود . اين سد نيز كه تا كنون به جا مانده از تكه هاي بزرگ سنگي كه با بست هاي آهني به يكديگر محكم شده اند ساخته شده است. براي كنترل آب رودگرگر شش سرريز در آن سد ساخته شده بوده است . كانال گرگر پس از گذشتن نزديك به 30 كيلومتر به سوي جنوب دوباره به كارون مي پيوندد . نشانه هاي موجود چنين مي گويد كه براي آبياري نهرهاي ديگر نيز بر روي اين كانال زده شده بوده است. به نظر مي رسد كه اين نخستين بار در تاريخ سد سازي است كه براي ساختن سدي بر روي رودخانه اي، براي آن كانال انحرافي ساخته اند و به ويژه از ديدگاه مهندسي با توجه به مقدار آب كارون اين خود پروژه با اهميتي به شمار مي رفته است. از كتاب تحفة العالم درباره ساختمان سد شادروان چنين آمده است: «... ذوالاكتاف بعد از قلع و قمع اعراب به جنگ قيصر كمر بسته او را مغلوب و اسير كرد و به ايران قصد داشت و پس از مؤاخذه و مصادره به او فرمود كه اگر نجات خود را مي خواهي ممالكي را كه از قلمرو من خراب كرده اي بساز و چون شاپور را به عمارت و آبادي شوشتر رغبتي بوفور بود. قيصر التزام نمود كه ابتدا شادروان شوشتر را بسازد و چنان كند كه در حوالي شهر زرع مايي توانند كرد .قيصر چون بر جان خود ايمن گشت ... بفرمود تا مهندسين با فرهنگ ار روم ... و مهندسان بعد از آنكه ترازوي آب را برآورد نمودند ديدند كه به سبب بسياري رودخانه و شدت جريان آب ساختن شادروان محال و زمين رودخانه را سنگ بست نمودن كه ديگر باره عميق نشود ممكن نيست مگر آن كه آب را اولا به طرف ديگر جاري نمايند تا آب از رودخانه منقطع گردد بعد از ساختن زمين رودخانه شادروان باز آب را به اين طرف سردهند و آن رخنه را ببندند...» در شاهنامه فردوسي اشاره به اين موضوع شده كه سازنده و مهندس شادروان شوشتر شخصي به نام « برانوش » بوده است. ساختمان سد شادروان در زمان شاپور ساساني در 280 ميلادي پس از سه سال عمليات ساختماني به اتمام رسيد. در ساختمان اين سد براي پيوند و پا برجايي سنگ هاي گرانيت به كار برده اند. بنا به شرح كتاب مجالس المومنين نوشته طبري عمود هاي آهنين كه در سرب قرار داشته نيز در آنجا به كار رفته بوده است. يكي از بندهاي ديگري كه پس از سد شوشتر ساخته شد سد اهواز بوده است كه نشانه هاي آن هنوز هم به چشم مي خورد .درازاي اين سد بيش از 1000 هزار متر بوده و احتمالا 8 متر ضخامت(پهنا)داشته است . مقدسي جغرافي دان اسلامي سده سوم هجري درباره سد اهواز چنين مي گويد :« ميان اين دو بخش { اهواز را } پل «هندوان » كه با آجر ساخته شده پيوند مي دهد... روي اين نهر {مسرقان } دولابهاي بسيار است كه فشار آب آنها را مي گرداند و «ناعور »خوانده مي شوند. سپس آب در كاريزها كه در بالا نهاده شده مي آيد ... بستر رودخانه نيز از پشت جزيره اي به اندازه يك صد درس به يك شادروان كه (ديواره اي )از سنگ ساخته شده بر مي خورد و بازگشته (و درياچه مي شود با فواره هاي شگفت انگيز ) و به سد جويبار مي افتد كه به آباديها مي رود و كشتزارها را سيراب مي كند. ايشان مي گويند:اگر شادروان نبود اهواز آباد نبود چه در آن هنگام از آبهايش بهره برداري نمي شد. شادروان درهايي دارد كه هنگام افزايش آب آنها را باز مي كنند ... صداي آب سرريز شده از شادروان در بيشتر سال آدمي را از خواب باز مي دارد.»
بند ديگري كه در سده چهارم پس از ميلاد توسط شاپور دوم (و يا احتمالا بازماندهاش اردشير دوم ) ساخته شده سد پل گونه دزفول است كه بر روي رودخانه كوفه زده شده و در محل پي پل قرار گرفته بوده است. از زمان ساسانيان نام سد ديگري به نام « بند قير »بر روي رودخانه كارون در محل پيوستن دو رود آب گرگر و آب دز به كارون بر جاي مانده كه پس از سدهاي شوشتر و اهواز از مهم ترين سدهاي روي كارون به شمار مي آمده است.چنان كه پيداست نام اين سد نماينده كاربرد « قير » براي آب بندي آن به منظور افزايش پا بر جايي و سختي و استحكام سد بوده است. پادشاهان و مهندسان ساساني افزون بر ساختن سد بر روي كارون و كرخه در سرزمين عراق امروزي نيز به ساختن سدهايي به ويژه در كرانه شرقي اروند بين سامره و كوت مبادرت كردند . ساسانيان سيستم آبياري رودخانه دياله را گسترش دادند و در پديد آوردن نهرها تا آنجا پيش رفتند كه نياز به مقدار آبي بيشتر از آنچه كه دياله مي توانست بدهد پيش آمد. اين گره به كمك رودخانه اروند گشوده شد ، بدين معني كه ابتدا آب آن را با ابزارهاي بالا بردن آب و سپس با كانال هاي عظيم بالا مي بردند و آن را بدينوسيله به رود دياله سوار مي كردند . گسترش شبكه آبياري در جنوب ايران و بين النهرين در زمان خسرو اول پادشاه ساساني (579 ـ 531 م) به درجه بالاي خود رسيد . يكي از نمونه هاي اين گسترش كانال نهروان بوده است كه از پشت سد بر روي اروند نزديك محلي به نام دور ( (Dur تغذيه مي شده است . اين كانال بعدها در زمان خلفاي عباسي تعمير شد . كانال نهروان در محل باكوبه (واقع در پنجاه و سه كيلومتري شمال شرقي بغداد و حدود 110 كيلومتري پايين دست سد) به رودخانه دياله مي رسيد.10 نكته جالب توجه آن است كه كانال نهروان و رودخانه دياله در يك سطح و بدون هيچگونه كنترل مجازي به يكديگر مي رسيدند و اين نشان دهنده آن است كه مهندسان ساساني مي توانسته اند جاي سد را طوري برگزينند كه اين جريان و ارتباط طبيعي با دقت انجام گيرد. و اين خود نمايشگر تبحر آنان در پياده كردن نقشه و نقشه برداري ساختمان ها و تأسيسات بوده است. در حدود سي و شش كيلومتري جنوب باكوبه سدي به نام سد بلادي براي كنترل جريان آب در دياله ساخته شده بود كه آب دياله را به داخل كانال كوتاهي (كه در زير بغداد و بالاي تيسفون به اروند ميريخت )كنترل مي كرد. افزودن بر سدها و پل هايي كه شرح آنها آمد از باستان در سرزمين خوزستان بندها، پل ها و سدهاي ديگر نيز ساخته شده بوده است كه به آبياري زمين هاي پيرامون كمك فراوان مي كرده اند برخي از اين سدها عبارت بودند از : 11 ـ سد قلعه رستم ، در 33 كيلومتري شمال شوشتر بر روي كارون كه داراي سه دهنه بزرگ از بالا به پايين بوده است. نهري را كه از اين سه سد آب مي گرفته نهر « جوي بند » و يا « ديم چه » مي گفته اند . درازاي اين نهر آبياري 18 كيلومتر بوده است. ــ سد شعيبيه : كه در 24 كيلومتري جنوب غربي شوشتر و بر روي رودخانه دز ساخته شده بوده است. ـ سد كارون : كه در 8 كيلومتري شمال اهواز قرار داشته است.
-سد عجيرب :كه در 36 كيلومتري شوشتر روي رودي با همان نام احداث شده است. ـ سد كرخه : اين سد در 15 كيلومتري شمال حميديه واقع بوده و پيش تر به آن سد نهر هاشم مي گفته اند. ـ سد ابوالعباس : در 18 كيلومتري رامهرمز واقع است و از سه دهانه تشكيل مي شده است. ـ سد ابوالفارس : در جنوب شرقي رامهرمز. ـ سد جراحي : در 29 كيلومتري جنوب رامهرمز. يكي ديگر از آثار تاريخي دوران ساساني دژ باستاني ايزد خواست و آثار تاريخي مربوط به آن است. اين آثار كه در راه اصفهان به شيراز در 41 كيلومتري جنوب اصفهان واقع شده شامل قلعه ،آتشگاه ، پل ،كاروانسرا و سد نزديك آن است . سد ايزد خواست (يزد خواست) در ده كيلومتري جنوب دهكده يزد خواست قرار گرفته و درازايش 65 متر و پهناي آن نزديك 6 متر است . از ويژگي هاي اين بند كه تنها بخشي از آن برجاي مانده است ،آن است كه اين سد از نوع قوسي بوده است . 12 سد يزد خواست كه مي توان آن را نخستين بند قوسي جهان دانست از بناهاي دوره ساساني است . مصالح ساختماني سد شامل سنگ لاشه و ملات گچ و ساروج و نماي آن از سنگ تراشيده با اندود ساروج است . چنان كه پيداست اين بند براي جمع كردن آب هاي بهاري و جلوگيري از جريان سيل در منطقه ايزد خواست ساخته شده بوده است. سد سكندر: درباره ديواره يا سدي كه در تاريخ به نام سد سكندر موسوم گشته نوشته ها و اخبار متعددي ذكر شده است . عده اي معتقدند اسكندر مقدوني در لشگر كشي هاي خود به شرق در منطقه ماوراء النهر بنا به درخواست مردم منطقه كه مرتبا در معرض تهاجم قومي به نام يأجوج و مأجوج بوده اند. اين سد را رد دهانه دره اي بنا مي كند تا جلوي مهاجمان گرفته شود. البته در انتساب بناي مذكور به اسكندر جاي شك فراوان وجود دارد و مي تواند مانند بسياري از داستان هاي تخيلي و ساختگي مربوط به اسكندر مطرود تلقي شود. اسكندر مهاجم با تهاجم سريع خود و مدت كمي كه در اختيار داشته و مرتبا در حال حمله و لشكر كشي بوده ، بعيد است كه چنين كار عظيمي را انجام داده باشد. بلعمي در ترجمه خود از تاريخ طبري اوايل سده سوم هجري و به نقل از روايت قرآن13كريم ساختن سد يأجوج و مأجوج را به شخصي به نام اسكندر ذوالقرنين منتسب مي داند بر طبق آن مردم از اسكندر مي خواهند برايشان سدي بسازد كه ميان آنها و اقوام مهاجم حايل باشد. ابوريحان بيروني كه مي خواسته بداند كه محل سد سكندر در كجا بوده است در مورد شخصيت ذوالقرنين چنين نظر مي دهد كه وي يكي از اميران حميدي بوده است. مقدسي نيز در احسن التقاسيم في معرفه الاقاليم (صفحات 533 تا 538 ) با شرحي مشابه ابوريحان مي نويسد كه ديواره سد پنجاه ذراع كلفتي و بلندي داشته و با خشت هاي آهنين در مس پوشانده شده بوده است. از اين نوع روايت و روايات نظير آن مي توان احتمال داد كه سد موسوم به سد اسكندر نوعي ديواري دفاعي بوده است. علاوه بر سد سكندر در نوشته هاي تاريخي از ديواره هاي دفاعي ديگري نيز كه همگي در منطقه مازندران (طبرستان) ايجاد شده بودند نام برده شده است. اين سد ها يا ديوارها به نام هاي سد تميشه ،سد دربند ،سد انوشيروان ،سد مرو و باب الابواب شهرت يافته اند و احتمال دارد كه سد سكندر يكي از اين پنج ديوار ،بوده باشد . رواياتي كه ذكر شد همگي از وجود ديواره هاي دفاعي متعدد در ناحيه شمال خراسان و كناره درياي خزر حكايت مي كند . برخي از اين حفاظ ها به صورت سد يا بندي در دره اي بوده و برخي ديگر نيز به شكل ديواري طويل ازسدي تا سدي ديگر كشيده شده بوده است . سدها و ديواره هاي دفاعي در شمال خراسان براي حفاظت شهرهاي آن سامان از هجوم اقوام وحشي ايجاد شده بوده است. اين ناحيه از ايالت هاي مهم ايران در عصر هخامنشي به شمار مي آمده است و آن طور كه از تاريخ بر مي آيد كشور ايران از زمان كوروش هخامنشي در اين ناحيه همواره در معرض هجوم قبايل وحشي قرار داشته است با توجه به اين كه برخي ذوالقرنين را همان كوروش شاه هخامنشي دانسته اند بعيد نيست كه در آن عصر اقداماتي در دفاع از اين منطقه با ايجاد سدها و ديوارهاي حايل انجام گرفته باشد. اقدامات دفاعي احتمالا از دوره هخامنشيان آغاز شد،در عصر اشكانيان هم بنا بر شواهد موجود مانند ديوار دفاعي گرگان و تطابق نظريات باستان شناسي قوت يافت و در دوره ساسانيان نيز تأسيسات مزبور بازسازي شده و مواضعي نيز بدان افزوده گشته است و نيز به احتمال نزديك به يقين مي توان گفت كه اسكندر مقدوني چيزي در آن ناحيه نساخته است !نه سبك ساختماني و نه آثار باقيمانده ،هيچ يك حكايت از چنان اقدامي نمي كند و به طور حتم اسكندر در گذار از سرزميني بيگانه و در مدتي كوتاه نه انگيزه و نه توان انجام چنان كاري را داشته است . ضمن اين كه بعيد به نظر مي رسد كه مردم ايران كه اسكندر در برابر آنها حكم يك مهاجم و اشغالگر را داشت از يك بيگانه چنين درخواستي كنند و او نيز پاسخ دهد. انتساب نام اسكندر به اين بناها و ديگر آثار را بايد انگاره اي نادرست دانست كه به ذهن عوام راه يافته و در برخي نوشته ها نيز مغرضانه و يا نا آگاهانه ظاهر شده است. منابع و مأخذ: ـ فرشاد ، مهدي ـ تاريخ مهندسي در ايران ـ انتشارات بنياد نيشابور شناسي ـچاپ دوم ـ1362 خورشيدي ـ صص 265 ـ 252 . 1- willcocs,w.( The Restoration of the Ancient 2- Irrigation works on the tigris), cairo,1903 ,P10 3- Houtum SCHINDLER ,(A .Note on the Kur River in fars), proc, Royal Geogr .soc. vol .13/1891 . p.288 3ـ ابن بلخي ،فارسنامه ، به اهتمام علي نقي بهروزي ـ انتشارات اتحاديه مطبوعاتي فارس ـ ص 284- Goblot ,h,(le Rolede Iran dans les Techniquesdeieau) ,Techniques,Arts,sciences.no.15516.1962.p.48 5- ابن حوقل ،صورة الارض ،ترجمه جعفر شعار ،انتشارات بنياد فرهنگ ايران،شماره دوم ص 24 6- CURZON.G.N.( Leaves from a Diary on the Karun River) fort.nightly Review.London .1890 . ps713- 706 7ـ CURZON.G همان منبع P.715 8 ـ كريمي ، بهمن ـ راه هاي باستاني و پايتخت هاي قديمي ايران، تهران ـ 1329 خورشيدي ص 97 9ـ مقدسي ،محمد بن احمد ـاحسن التقاسيم في معرفة الاقاليم ـ ترجمه علينقي منزوي ـ شركت مؤلفان و مترجمان ايران ـ صص 614 ـ 613 10 ـ WILLCOCS.wهمان منبعP.10 11ـ كريمي ،بهمن ـهمان منبع ـ صص 109ـ 106 12ـ ورجاوند ،پرويز، قلعه باستاني ايزد خواست و آثار تاريخي آن ـ بررسي هاي تاريخي شماره 1سال هفتم 13ـ قرآن كريم ـ سوره الكهف ـ آيات 96ـ 82 ـ از روي تفسير ابوالفتح رازي ـ انتشارات جاويدان
۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۲, پنجشنبه
سه تابلوی پست مدرن
سید ابراهیم نبوی e.nabavi@roozonline.com - پنجشنبه 12 اردیبهشت 1387 [2008.05.01]
ما ایرانی ها اخلاق خاص خودمان را داریم، مثل بقیه ملت ها که اخلاق خاص خودشان را دارند، البته خیلی از ملت ها طبعا ممکن است شبیه هم باشند، مثلا خیلی از سوئدی ها شبیه نروژی ها یا احتمالا خیلی از سوئیسی ها ممکن است شبیه اتریشی ها باشند، اما بعید است در این دنیای بزرگ کمتر ملتی شبیه ما باشد. مواردی که برای شما مثال می زنم، ممکن است که همان کارهایی باشد که من و شما در خانه می کنیم یا کارهایی باشد که رئیس جمهور و رهبر کشور بیرون خانه می کنند، ممکن است بگوئید که ما با آنها فرق داریم، طبیعی است، اما بالاخره ممکن است همه چیزمان به همه چیزمان نرود، ولی احتمالا خیلی چیزهای مان به خیلی چیزهای دیگرمان می رود.
تابلوی اول: چگونه کتاب می نویسیم؟یک شب تصمیم می گیریم رمانی را که ده سال است به آن فکر کردیم و بارها آن را برای دیگران تعریف کردیم و حتی فکر می کنیم آن را نوشتیم، بنویسیم. همه چیز بخوبی پیش می رود، کتاب در 387 صفحه پس از یک ماه تمام می شود. از این پس تصمیم می گیریم آن را چاپ کنیم، یک سالی با همه آشنایان مشورت می کنیم تا متوجه می شویم که کتاب را باید چاپ کرد. و برای چاپ کتاب باید ناشر پیدا کرد. به همین دلیل با همسرمان به مدت یک سال دنبال خانه مناسبی می گردیم که وقتی کتاب را چاپ کردیم و میلیونر شدیم آن خانه را بخریم. پس از پیدا کردن خانه و دریافت وام، سراغ ناشر می رویم تا پول کتاب مان را بگیریم، ناشر کتاب را می خواند و اتفاقا از آن خوشش می آید. وی کتاب را به وزارت ارشاد می فرستد، اما مسوولان ارشاد کتاب را غیرقابل چاپ تشخیص می دهند. ناشر معتقد است که از وقتی وزیر جدید آمده، کتاب ها بسختی مجوز می گیرند. مدتی منتظر تغییر مسوول اداره چاپ و نشر می مانیم، سه ماه بعد خبردار می شویم که مسوول مربوطه عوض شده است، به وزارت ارشاد می رویم اما از طریق یکی از آشنایان متوجه می شویم که مسوول فعلی سختگیر تر از مسوول قبلی است. او می گوید باید منتظر تغییر وزیر ماند. به همین دلیل تصمیم می گیریم برای تغییر وزیر وارد یکی از احزاب مخالف دولت بشویم تا در انتخابات آینده با تغییر مجلس وزیر ارشاد هم عوض شود و بتوانیم کتاب مان را چاپ کنیم. بتدریج فعالیت سیاسی مان را گسترده تر می کنیم و مسوول ستاد انتخاباتی حزب « متفکرین انقلابی» می شویم. حزب ما در انتخابات نمی تواند اکثریت را به دست بیاورد چون وزیر کشور در انتخابات تقلب کرده است، به همین دلیل تا وزیر کشور عوض نشود، کتاب ما هم چاپ نمی شود. پس تصمیم می گیریم که برای تغییر رئیس جمهور در انتخابات بعدی فعالیت کنیم. الآن شما یک فعال سیاسی هستید که در حزب مخالف رئیس جمهور کار می کنید تا بتوانید او را عوض کنید و کتاب تان را چاپ کنید. یک شب در حالی که خسته از ستاد حزب به خانه برمی گردید متوجه می شوید که راننده آژانس حبیب الله پسر خاله عموزاده ای است که چون پدرش حزب اللهی بود، سالها با هم حرف نمی زدیم، وقتی با او گرم می گیریم متوجه می شویم که او مسوول بررسی کتاب وزارت ارشاد است و اتفاقا کتاب ما را هم او بررسی کرده و ممنوع الانتشار تشخیص داده. او لطف می کند و پس از یک هفته مواردی را که باید از کتاب حذف شود، نام جدید کتاب، موضوعاتی که باید به آن اضافه شود و ناشری که برای گرفتن اجازه چاپ اعتبار دارد، به ما معرفی می کند. پس از حذف و اضافات لازم، کتاب که از 387 صفحه تبدیل به یک کتاب 193 صفحه ای شده و نام آن از " شاخه گل سرخ پشت پنجره" تبدیل به " پنجره ای به سوی نور" شده است، کتاب در عرض سه روز مجوز می گیرد، در عرض دو ماه به چاپ نوزدهم می رسد و ما هم به حبیب الله کمک می کنیم که بتواند ویزا بگیرد و به آمریکا برود و به عنوان یک چهره جدید مجری صدای آمریکا شود.تابلوی دوم: دربان تربیت بدنی پارسنج را عوض کنیم؟دربان اداره تربیت بدنی شهرستان پارسنج هنگام ورود پسر 12 ساله شما به استادیوم فوتبال تا حدی به او تجاوز کرده است. شما با خشم بسیار سراغ او می روید و پس از اینکه از او کتک مفصلی می خورید، به نیروی انتظامی شکایت می کنید. وی فردا صبح به خانه تان مراجعه می کند، برادرتان را که کارگر است کتک می زند، درختان حیاط خانه شما را آتش می زند، با بیل توی سر همسرتان می زند، سه میلیون تومان از طلاهای زن تان را می دزدد و پس از اینکه شما را به مرگ تهدید می کند می رود. شما برای شکایت از او به مدیر تربیت بدنی که تصادفا پسرخاله اوست مراجعه می کنید، اما وقتی کسی پسرخاله کسی باشد، پسرخاله شما نیست. به همین دلیل به مدیر کل استان مراجعه می کنید که اتفاقا پسر عموی پسرخاله دربان است. آنگاه مجبور می شوید به معاون رئیس جمهور مراجعه کنید. اما او حرف های شما را باور نمی کند. یک ماه بعد خودتان را به شهرستان زاهدان می رسانید تا در جریان سفر استانی رئیس جمهور از دربان اداره تربیت بدنی شهرستان پارسنج شکایت کنید. محافظان رئیس جمهور نامه شما را می گیرند و رئیس جمهور از دور دستی برای شما تکان می دهد و صدا و سیما نیز 37 بار تصویر شما را در حالی که از دیدن رئیس جمهور اشک شوق می ریزید نشان می دهد. یک ماه بعد پاسخ نامه شما از دفتر رئیس جمهور می رسد، در نامه برای شما چهل هزار تومان فرستاده اند. با آن چهل هزار تومان به تهران می روید و با یک وکیل مشورت می کنید، آن وکیل از شما می خواهد برای دفاع از همسر کتک خورده تان با کمپین یک میلیون امضا همکاری کنید، برای دفاع از کودک تجاوز شده تان با یک ان جی اوی کودکان همکاری کنید، برای دفاع از برادر کارگرتان سراغ اتحادیه کارگران کشور بروید و برای شکایت از درخت های سوخته خانه تان، با یک ان جی اوی سبز همکاری کنید. شما این کارها را می کنید و موضوع را به رسانه های می کشانید، اما هیچ کس نمی تواند شکایت شما را منتشر کند، با رادیو فردا مصاحبه می کنید و یک هفته بعد توسط مامور اطلاعات منطقه پارسنج که اتفاقا پسر دائی دربان متجاوز است، دستگیر می شوید. شما متهم می شوید که از هلندی ها و نروژی ها و دیده بان حقوق بشر و ناتو پول گرفتید و به مدت 12 سال زندانی می شوید، اما نگران نباشید، چهار سال بعد دکتر یاسر پارسنجی که مشاور حقوق بشر قوه قضائیه است حکم عفو شما را امضا می کند. پس از آزادی سراغ او می روید تا از او تشکر کنید، او مرد توانایی است، چرا که موفق شده است در عرض چهار سال از یک دربان ساده به مشاورت رئیس قوه قضائیه ترقی کند. تابلوی سوم: وقتی مهاجرت می کنیمدر یک عصر دل انگیز پائیزی فیلم " ممل آمریکایی" را می بینم و تصمیم می گیرم به آمریکا بروم. هوا خوب است، دلار هفت تومان است، موهای من تا روی شانه ام است و دو ماه بعد در نیویورک از هواپیما پیاده می شوم. پس از یک سال در حالی که در رشته فیزیک نظری درس می خوانم احساس می کنم اینجا دقیقا همان جایی است که باید باشم. اما شش ماه بعد، در اثر دیدن فیلم " زاپاتا" تبدیل به یکی از مبارزین مذهبی علیه حکومت می شوم و حاضرم برای رفتن شاه جانم را هم بدهم، موهایم را کوتاه کرده ام و سبیلم را بلند. همه دخترها خواهرم هستند و همه پسرها برادرم. سه سال مبارزه می کنم و یواش یواش تبدیل به یک چهره مبارز در دانشگاه می شوم. بالاخره انقلاب ایران پیروز می شود و من که همه چیز دارم، یک دفعه احساس می کنم ماشینم تبدیل شده به کدوتنبل و خانه ام تبدیل شده به سطل آشغال و کفش هایم تبدیل شده به پوست سیب. دلم پر پر می زند که بیایم به وطن و به دولت انقلابی و ملت قهرمان ایران کمک کنم. همه چیز را رها می کنم و مهاجرت می کنم به وطن و اسلحه به دوش می گیرم تا در خیابان از انقلاب دفاع کنم. حالا دیگر احساس می کنم دقیقا همان جایی هستم که باید باشم. اما پس از یک سال، دولت و ملت چنان رفتاری با خویشاوندان مونث خانواده ام می کنند که من قبل از اینکه از خوردن سایر چیزهایی که تا آن زمان نخوردم پشیمان شوم، از طریق قاچاق فرار کنم و بروم ترکیه و دوباره برگردم به نیویورک و تمام تلاشم را برای نابودی رژیم تا بن دندان مسلح بکنم. ده سال می جنگم، ده سال مبارزه می کنم. یک روز از مرکز فرهنگی جمهوری اسلامی یک دعوتنامه برایم می رسد، دعوتنامه ای که از من خواهش کرده اند که در یک جشن شرکت کنم، فردا هم یک دعوتنامه دیگر، روزی یک دعوتنامه، بالاخره می روم که محکم بزنم توی گوش سفیر، اما وقتی نیم ساعت با او حرف می زنم، بوی وطن را احساس می کنم، بغلش می کنم و از اینکه چنین برادری دارم افتخار می کنم، من باید برگردم و به ملتم خدمت کنم و به اصلاحات کمک کنم. این بار می دانم که پیر شده ام و باید برگردم، باید برگردم تا علم و دانش خودم در مورد فیزیک نظری را در اختیار ملت و دانشجویان مبارز بگذارم. در یک روز گرم تابستانی برمی گردم به تهران و پس از یک ماه میهمانی به دانشگاه می روم، آنها از من می خواهند ریاست دانشکده فلسفه را بپذیرم، من توضیح می دهم که من استاد فیزیک نظری هستم، اما چاره ای نیست، چون قبلا یک استاد فلسفه رئیس دانشکده فیزیک شده است. حالا دیگر میان دانشجویان هستم، احساس می کنم همه چیز همانجور است که می خواستم. آسمان می درخشد و درختان شکوفه می دهند. یک روز یک دانشجو از من می پرسد: موافقید؟ می گویم: نه. همه دست می زنند، عکس مرا در روزنامه ها چاپ می کنند، همه جا صدای مرا پخش می کنند، من حرف می زنم و حرف می زنم و حرف می زنم. سه ماه بعد چمدانم را می بندم، نه، اینجا جای من نیست، چمدانم را باز می کنم، چمدانم را می بندم، چمدانم را باز می کنم،.... زندگی ام چمدانی است که که نمی داند باید باز شود یا بسته شود.
و این تابلوها ادامه دارد....
ما ایرانی ها اخلاق خاص خودمان را داریم، مثل بقیه ملت ها که اخلاق خاص خودشان را دارند، البته خیلی از ملت ها طبعا ممکن است شبیه هم باشند، مثلا خیلی از سوئدی ها شبیه نروژی ها یا احتمالا خیلی از سوئیسی ها ممکن است شبیه اتریشی ها باشند، اما بعید است در این دنیای بزرگ کمتر ملتی شبیه ما باشد. مواردی که برای شما مثال می زنم، ممکن است که همان کارهایی باشد که من و شما در خانه می کنیم یا کارهایی باشد که رئیس جمهور و رهبر کشور بیرون خانه می کنند، ممکن است بگوئید که ما با آنها فرق داریم، طبیعی است، اما بالاخره ممکن است همه چیزمان به همه چیزمان نرود، ولی احتمالا خیلی چیزهای مان به خیلی چیزهای دیگرمان می رود.
تابلوی اول: چگونه کتاب می نویسیم؟یک شب تصمیم می گیریم رمانی را که ده سال است به آن فکر کردیم و بارها آن را برای دیگران تعریف کردیم و حتی فکر می کنیم آن را نوشتیم، بنویسیم. همه چیز بخوبی پیش می رود، کتاب در 387 صفحه پس از یک ماه تمام می شود. از این پس تصمیم می گیریم آن را چاپ کنیم، یک سالی با همه آشنایان مشورت می کنیم تا متوجه می شویم که کتاب را باید چاپ کرد. و برای چاپ کتاب باید ناشر پیدا کرد. به همین دلیل با همسرمان به مدت یک سال دنبال خانه مناسبی می گردیم که وقتی کتاب را چاپ کردیم و میلیونر شدیم آن خانه را بخریم. پس از پیدا کردن خانه و دریافت وام، سراغ ناشر می رویم تا پول کتاب مان را بگیریم، ناشر کتاب را می خواند و اتفاقا از آن خوشش می آید. وی کتاب را به وزارت ارشاد می فرستد، اما مسوولان ارشاد کتاب را غیرقابل چاپ تشخیص می دهند. ناشر معتقد است که از وقتی وزیر جدید آمده، کتاب ها بسختی مجوز می گیرند. مدتی منتظر تغییر مسوول اداره چاپ و نشر می مانیم، سه ماه بعد خبردار می شویم که مسوول مربوطه عوض شده است، به وزارت ارشاد می رویم اما از طریق یکی از آشنایان متوجه می شویم که مسوول فعلی سختگیر تر از مسوول قبلی است. او می گوید باید منتظر تغییر وزیر ماند. به همین دلیل تصمیم می گیریم برای تغییر وزیر وارد یکی از احزاب مخالف دولت بشویم تا در انتخابات آینده با تغییر مجلس وزیر ارشاد هم عوض شود و بتوانیم کتاب مان را چاپ کنیم. بتدریج فعالیت سیاسی مان را گسترده تر می کنیم و مسوول ستاد انتخاباتی حزب « متفکرین انقلابی» می شویم. حزب ما در انتخابات نمی تواند اکثریت را به دست بیاورد چون وزیر کشور در انتخابات تقلب کرده است، به همین دلیل تا وزیر کشور عوض نشود، کتاب ما هم چاپ نمی شود. پس تصمیم می گیریم که برای تغییر رئیس جمهور در انتخابات بعدی فعالیت کنیم. الآن شما یک فعال سیاسی هستید که در حزب مخالف رئیس جمهور کار می کنید تا بتوانید او را عوض کنید و کتاب تان را چاپ کنید. یک شب در حالی که خسته از ستاد حزب به خانه برمی گردید متوجه می شوید که راننده آژانس حبیب الله پسر خاله عموزاده ای است که چون پدرش حزب اللهی بود، سالها با هم حرف نمی زدیم، وقتی با او گرم می گیریم متوجه می شویم که او مسوول بررسی کتاب وزارت ارشاد است و اتفاقا کتاب ما را هم او بررسی کرده و ممنوع الانتشار تشخیص داده. او لطف می کند و پس از یک هفته مواردی را که باید از کتاب حذف شود، نام جدید کتاب، موضوعاتی که باید به آن اضافه شود و ناشری که برای گرفتن اجازه چاپ اعتبار دارد، به ما معرفی می کند. پس از حذف و اضافات لازم، کتاب که از 387 صفحه تبدیل به یک کتاب 193 صفحه ای شده و نام آن از " شاخه گل سرخ پشت پنجره" تبدیل به " پنجره ای به سوی نور" شده است، کتاب در عرض سه روز مجوز می گیرد، در عرض دو ماه به چاپ نوزدهم می رسد و ما هم به حبیب الله کمک می کنیم که بتواند ویزا بگیرد و به آمریکا برود و به عنوان یک چهره جدید مجری صدای آمریکا شود.تابلوی دوم: دربان تربیت بدنی پارسنج را عوض کنیم؟دربان اداره تربیت بدنی شهرستان پارسنج هنگام ورود پسر 12 ساله شما به استادیوم فوتبال تا حدی به او تجاوز کرده است. شما با خشم بسیار سراغ او می روید و پس از اینکه از او کتک مفصلی می خورید، به نیروی انتظامی شکایت می کنید. وی فردا صبح به خانه تان مراجعه می کند، برادرتان را که کارگر است کتک می زند، درختان حیاط خانه شما را آتش می زند، با بیل توی سر همسرتان می زند، سه میلیون تومان از طلاهای زن تان را می دزدد و پس از اینکه شما را به مرگ تهدید می کند می رود. شما برای شکایت از او به مدیر تربیت بدنی که تصادفا پسرخاله اوست مراجعه می کنید، اما وقتی کسی پسرخاله کسی باشد، پسرخاله شما نیست. به همین دلیل به مدیر کل استان مراجعه می کنید که اتفاقا پسر عموی پسرخاله دربان است. آنگاه مجبور می شوید به معاون رئیس جمهور مراجعه کنید. اما او حرف های شما را باور نمی کند. یک ماه بعد خودتان را به شهرستان زاهدان می رسانید تا در جریان سفر استانی رئیس جمهور از دربان اداره تربیت بدنی شهرستان پارسنج شکایت کنید. محافظان رئیس جمهور نامه شما را می گیرند و رئیس جمهور از دور دستی برای شما تکان می دهد و صدا و سیما نیز 37 بار تصویر شما را در حالی که از دیدن رئیس جمهور اشک شوق می ریزید نشان می دهد. یک ماه بعد پاسخ نامه شما از دفتر رئیس جمهور می رسد، در نامه برای شما چهل هزار تومان فرستاده اند. با آن چهل هزار تومان به تهران می روید و با یک وکیل مشورت می کنید، آن وکیل از شما می خواهد برای دفاع از همسر کتک خورده تان با کمپین یک میلیون امضا همکاری کنید، برای دفاع از کودک تجاوز شده تان با یک ان جی اوی کودکان همکاری کنید، برای دفاع از برادر کارگرتان سراغ اتحادیه کارگران کشور بروید و برای شکایت از درخت های سوخته خانه تان، با یک ان جی اوی سبز همکاری کنید. شما این کارها را می کنید و موضوع را به رسانه های می کشانید، اما هیچ کس نمی تواند شکایت شما را منتشر کند، با رادیو فردا مصاحبه می کنید و یک هفته بعد توسط مامور اطلاعات منطقه پارسنج که اتفاقا پسر دائی دربان متجاوز است، دستگیر می شوید. شما متهم می شوید که از هلندی ها و نروژی ها و دیده بان حقوق بشر و ناتو پول گرفتید و به مدت 12 سال زندانی می شوید، اما نگران نباشید، چهار سال بعد دکتر یاسر پارسنجی که مشاور حقوق بشر قوه قضائیه است حکم عفو شما را امضا می کند. پس از آزادی سراغ او می روید تا از او تشکر کنید، او مرد توانایی است، چرا که موفق شده است در عرض چهار سال از یک دربان ساده به مشاورت رئیس قوه قضائیه ترقی کند. تابلوی سوم: وقتی مهاجرت می کنیمدر یک عصر دل انگیز پائیزی فیلم " ممل آمریکایی" را می بینم و تصمیم می گیرم به آمریکا بروم. هوا خوب است، دلار هفت تومان است، موهای من تا روی شانه ام است و دو ماه بعد در نیویورک از هواپیما پیاده می شوم. پس از یک سال در حالی که در رشته فیزیک نظری درس می خوانم احساس می کنم اینجا دقیقا همان جایی است که باید باشم. اما شش ماه بعد، در اثر دیدن فیلم " زاپاتا" تبدیل به یکی از مبارزین مذهبی علیه حکومت می شوم و حاضرم برای رفتن شاه جانم را هم بدهم، موهایم را کوتاه کرده ام و سبیلم را بلند. همه دخترها خواهرم هستند و همه پسرها برادرم. سه سال مبارزه می کنم و یواش یواش تبدیل به یک چهره مبارز در دانشگاه می شوم. بالاخره انقلاب ایران پیروز می شود و من که همه چیز دارم، یک دفعه احساس می کنم ماشینم تبدیل شده به کدوتنبل و خانه ام تبدیل شده به سطل آشغال و کفش هایم تبدیل شده به پوست سیب. دلم پر پر می زند که بیایم به وطن و به دولت انقلابی و ملت قهرمان ایران کمک کنم. همه چیز را رها می کنم و مهاجرت می کنم به وطن و اسلحه به دوش می گیرم تا در خیابان از انقلاب دفاع کنم. حالا دیگر احساس می کنم دقیقا همان جایی هستم که باید باشم. اما پس از یک سال، دولت و ملت چنان رفتاری با خویشاوندان مونث خانواده ام می کنند که من قبل از اینکه از خوردن سایر چیزهایی که تا آن زمان نخوردم پشیمان شوم، از طریق قاچاق فرار کنم و بروم ترکیه و دوباره برگردم به نیویورک و تمام تلاشم را برای نابودی رژیم تا بن دندان مسلح بکنم. ده سال می جنگم، ده سال مبارزه می کنم. یک روز از مرکز فرهنگی جمهوری اسلامی یک دعوتنامه برایم می رسد، دعوتنامه ای که از من خواهش کرده اند که در یک جشن شرکت کنم، فردا هم یک دعوتنامه دیگر، روزی یک دعوتنامه، بالاخره می روم که محکم بزنم توی گوش سفیر، اما وقتی نیم ساعت با او حرف می زنم، بوی وطن را احساس می کنم، بغلش می کنم و از اینکه چنین برادری دارم افتخار می کنم، من باید برگردم و به ملتم خدمت کنم و به اصلاحات کمک کنم. این بار می دانم که پیر شده ام و باید برگردم، باید برگردم تا علم و دانش خودم در مورد فیزیک نظری را در اختیار ملت و دانشجویان مبارز بگذارم. در یک روز گرم تابستانی برمی گردم به تهران و پس از یک ماه میهمانی به دانشگاه می روم، آنها از من می خواهند ریاست دانشکده فلسفه را بپذیرم، من توضیح می دهم که من استاد فیزیک نظری هستم، اما چاره ای نیست، چون قبلا یک استاد فلسفه رئیس دانشکده فیزیک شده است. حالا دیگر میان دانشجویان هستم، احساس می کنم همه چیز همانجور است که می خواستم. آسمان می درخشد و درختان شکوفه می دهند. یک روز یک دانشجو از من می پرسد: موافقید؟ می گویم: نه. همه دست می زنند، عکس مرا در روزنامه ها چاپ می کنند، همه جا صدای مرا پخش می کنند، من حرف می زنم و حرف می زنم و حرف می زنم. سه ماه بعد چمدانم را می بندم، نه، اینجا جای من نیست، چمدانم را باز می کنم، چمدانم را می بندم، چمدانم را باز می کنم،.... زندگی ام چمدانی است که که نمی داند باید باز شود یا بسته شود.
و این تابلوها ادامه دارد....
گزارش ♦ سينماي جهان
شادي عليزاده - پنجشنبه 12 اردیبهشت 1387 [2008.05.01]
سينماي ايران از دهه 1960 به جشنواره کن راه يافت و سه دهه بعد تبديل به گل سر سبد اين جشنواره شد. سينماي ايران معتبرترين جوايز خود را از اين جشنواره دريافت کرد، از دوربين طلايي تا نخل طلا، اما چند سالي است که گويا مسئولان جشنواره از سينماي ايران و حتي کارگرداني که در شهرت بين الملي اش سهم اصلي را داشتند، رو برگردانده اند. جشنواره کن امسال نيز بار ديگر با رد کردن همه فيلم هاي ايراني متقاضي شرکت در بخش مسابقه جشنواره-از جمله فيلم شيرين کيارستمي- بار ديگر به سينماي ايران "نه" گفت و شوک بزرگي به سينماي ايران وارد کرد....
"نه" بزرگ جشنواره کن به ايران
جشنواره کن که مهم ترين جشنواره فيلم جهان محسوب مي شود، امسال بار ديگر با رد کردن همه فيلم هاي ايراني متقاضي براي شرکت در بخش مسابقه جشنواره کن، بار ديگر به سينماي ايران "نه" گفت.
در حالي که به نظر مي رسيد، جشنواره کن که سال ها قبل نخل طلاي خود را مشتاقانه به عباس کيارستمي اهدا کرده و سال گذشته او را به عنوان يکي از شصت فيلمساز برگزيده حهان انتخاب کرده بود تا مانند بقيه فيلمسازان مطرح، فيلم کوتاهي به مناسبت شصتمين سال جشنواره کن بسازد، با احتمال صد در صد فيلم تازه عباس کيارستمي با عنوان شيرين را در بخش مسابقه اش بپذيرد و حتي ممکن است جايزه اي در انتظار فيلم باشد، در کمال تعجب، اين فيلم را لايق حضور در جشنواره کن ندانست.
هنوز آقاي کيارستمي عکس العملي به اين موضوع نشان نداده، اما مي توان حدس زد که به هيچ وجه انتظار چنين چيزي را نداشته است.
اين موضوع اما يک سوال اساسي را باز مطرح مي کند که چه اتفاقي براي سينماي ايران افتاده که اين چنين از رونق افتاده است؟
همه سال هاي دهه نود ميلادي را به خاطر مي آورند که تقريبا جشنواره اي وجود نداشت که بدون فيلمي از سينماي ايران برگزار شود و تمام فستيوال هاي بزرگ نظير کن، ونيز و برلين براي به دست آوردن و نمايش فيلم هاي ايراني، شور و شوق زيادي نشان مي دادند، اما امروز کار سينماي ايران بدآنجا کشيده که جشنواره کن به بيست و دو فيلم متقاضي ايراني بدون هيچ تعللي "نه" مي گويد.
عده اي اين امر را ناشي از مسائل سياسي و سياست هاي غلط دولت احمدي نژاد مي دانند که تقريبا آبرويي براي ايران باقي نگذاشته و اروپا و تقريبا تمامي جهان به غير از چند کشور معلوم الحال را عليه ايران شورانده و برخي ديگر در نگاهي عکس اين موضوع، قضيه را صرفا هنري مي دانند و معتقدند که سينماي جشنواره پسند ايراني از ابتدا هم ارزش چنداني نداشت و توجه فستيوال ها به آن تنها يک موج بود که فروکش کرد و تکرار فيلم هايي از اين دست، آن را از رونق انداخت.
اما به نظر مي آيد حقيقت را بايد در ترکيبي از اين دو دانست: هم بي تدبيري دولت احمدي نژاد بر سياست هاي فرهنگي دنيا بر عليه ايران بي تاثير نيست و هم سينماي جشنواره پسند ايران آن چنان قرص و محکم و واجد ارزش نبود که جايگاه مهمي در تاريخ سينما و جشنواره هاي مهم دنيا براي هميشه داشته باشد.
نتيجه اين که تجربيات آقاي کيارستمي براي مثلا اين بار فيلم کردن گريه هنرپيشه ها- آن هم براي يک فيلم نود دقيقه اي- به راحتي مي تواند هم خسته کننده و هم بسيار تکراري و کهنه به نظر برسد، چرا که اگر فيلمساز، آن طور که خود مي گويد فيلم نمي بيند، حداقل کساني هستند که فيلم هاي تجربي امثال اندي وارهول و ژان لوگ گدار را در دهه ها قبل ديده باشند و هنرنمايي آقاي کيارستمي ديگر برايشان جذابيتي نداشته باشد؛ نتيجه اين که به راحتي فيلم را فاقد ارزش نمايش در جشنواره کن ارزيابي مي کنند.
امسال سهم سينماي ايران در جشنواره کن، تنها نمايش فيلمي از سامان سالور با نام ترانه تنهايي تهران در بخش 15 روز با کارگردانان جشنواره است. اما سه سال پياپي عدم پذيرش سينماي ايران در بخش اصلي جشنواره کن و "نه" گفتن دوباره اين فستيوال به مهمترين و مشهورترين سينماگر ايراني در آن سوي آبها زنگ خطر را بيش از پيش به صدا درآورده و به نظر مي رسد دوره طلايي توجه به سينماي ايران به طرز ملموسي در حال خاموشي کامل است.
سينماي ايران و جشنواره کن
نخستين حضور سينماي ايران درجشنواره كن فرانسه به سال 1961 برميگردد، كه فيلم "كورش كبير" ساخته مصطفي فرزانه در اين جشنواره شركت كرد.
در سالهاي قبل از انقلاب اسلامي، تنها جايزهاي كه از كن نصيب سينما ايران شد، جايزه شوراي عالي تكنيك بود كه مرحوم احمد فاروقي براي فيلم "طلوع جدي" دريافت كرد. نخستين حضور سينماي ايران پس از انقلاب در جشنواره كن 1979 با فيلمي از بهمن فرمانآرا با عنوان "سايههاي بلند باد" بود.
تاكنون 40 سينماگر ايراني شاهد حضور آثار خود در جشنواره كن بودهاند كه عباس كيارستمي با 7 حضور، محسن مخملباف با 5 حضور و داريوش مهرجويي، جعفر پناهي، نورالدين زرينكلك و سميرا مخملباف با 3 حضور، بهمن فرمان آرا، بهمن قبادي، امير نادري و علياكبر صادقي هر يك با دو حضور در راس جدول حضور سينماي ايران در كن بودهاند.
همچنين سينماگران ايراني تاكنون 16 جايزه از جشنواره كن دريافت كردهاند، كه مهم ترين آن نخل طلاي جشنواره كن 97 براي "طعم گيلاس"، دوربين طلايي 99 براي "بادكنك سفيد" و دوربين طلائي 2000 به طور مشترك براي "زماني براي مستي اسبها" (بهمن قبادي) و "جمعه" (حسن يكتا پناه) است.
ديگر فيلم هاي ايراني شرکت کننده در تاريخ جشنواره فيلم کن به اين ترتيب هستند:1971 - « گاو » (داريوش مهرجويي) - بخش پانزده روز كارگردانان1972 - « پستچي » (داريوش مهرجويي) - بخش پانزده روز كارگردانان1973 - « شهر خاكستري » (فرشيد مثقالي) - بخش پانزده روز كارگردانها1975 - « شازده احتجاب » (بهمن فرمانآرا)، « تداعي » (نورالدين زرين كلك) - بخش پانزده روز كارگردانها1979 - « سايههاي بلند باد » (بهمن فرمانآرا) - بخش مسابقه هفته منتقدين1980 - « چريكه تارا » (بهرام بيضايي) - بخش مسابقه نوعي نگاه، « نظم » (سهراب شهيد ثالث) - بخش مسابقه بخش پانزده روز كارگردانها1981 - « دفاع از خلق، وافق پويا » - بخش مسابقه پانزده روز كارگردانها1991 - « در كوچههاي عشق » (خسرو سينايي)- بخش مسابقه نوعي نگاه1992 - « زندگي و ديگر هيچ » (عباس كيارستمي) - بخش مسابقه نوعي نگاه« بدوك » (مجيد مجيدي) - بخش مسابقه پانزده روز كارگردانها« قلب » (سعيد مجاوري) - بخش مسابقه كوتاه و سينما هميشه« آنكه خيال بافت و آنكه عمل كرد » (مرتضي مميز) - بخش سينما هميشه« گلباران » (علي اكبر صادقي) - بخش سينما هميشه« رخ » (علي اكبر صادقي) - بخش سينما هميشه« مرد و ابر » (پرويز نادري) - بخش سينما هميشه« رنگين كمان » (نفيسه رياحي) - بخش سينما هميشه« بهاري كه داشتم » (رضا شبيدي) - بخش سينما هميشه« ابرقدرتها » (نورالدين زرين كلك) - بخش سينما هميشه« چشم تنگ دنيادار » (نورالدين زرين كلك) - بخش سينما هميشه1994 - « زير درختان زيتون » (عباس كيارستمي) - بخش مسابقه« زينت » (ابراهيم مختاري) - بخش هفته منتقدان1995 - « نوبت عاشقي » (محسن مخملباف) - بخش نوعي نگاه« بادكنك سفيد » (جعفر پناهي) - پانزده روز كارگردانها1996 - « گبه » (محسن مخملباف) - بخش نوعي نگاه1997 - « طعم گيلاس » (عباس كيارستمي) - بخش مسابقه« منهتن از روي شماره » (امير نادري) - بخش نوعي نگاه1999 - « سيب » (سميرا مخملباف) - نوعي نگاه« قصههاي كيش » (ناصر تقوايي، محسن مخملباف و ابوالفضل جليلي) - بخش مسابقه« دايره » (محمد شيرواني) - بخش هفته منتقدان2000 - « تخته سياه » (سميرا مخملباف) - بخش مسابقه« زماني براي مستي اسبها » (بهمن قبادي) - پانزده روز كارگردانها« جمعه » (حسن يكتاپناه) - نوعي نگاه، ايران/ فرانسه2001 - « سفر قندهار » (محسن مخملباف) - بخش مسابقه« اي بي سي آفريقا»(عباس کيارستمي)« زير نور ماه » (رضا ميركريمي) - هفته منتقدين« بيگانه و بومي » (علي محمد قاسمي) - هفته منتقدين2002 - « ده » (عباس كيارستمي) - بخش مسابقه« بماني » (داريوش مهرجويي) - بخش نوعي نگاه« آوازهاي سرزمين مادريام » (بهمن قبادي) - نوعي نگاه« ملاقات شيطان » (رضا پارسا) - هفته منتقدين از سوئد« گيوتين » (بهرام عظيمپور) - پانزده روز كارگردانها« چت » (شادمهر راستين) - پانزده روز كارگردانها2003 - « طلاي سرخ » (جعفر پناهي) - بخش نوعي نگاه« پنج عصر » (سميرا مخملباف) - بخش مسابقه2004 - « خواب تلخ » (محسن اميريوسفي) - دو هفته كارگردانها« گاوخوني » (بهروز افخمي) - دو هفته كارگردانها« پنج » (عباس كيارستمي) - نوعي نگاه« ده روي ده » (عباس كيارستمي) - بخش جنبي. 2005 - « جزيره آهني » - بخش دو هفتهي كارگردانان« يكشب » (نيكي كريمي) - بخش نوعي نگاه كن
سينماي ايران از دهه 1960 به جشنواره کن راه يافت و سه دهه بعد تبديل به گل سر سبد اين جشنواره شد. سينماي ايران معتبرترين جوايز خود را از اين جشنواره دريافت کرد، از دوربين طلايي تا نخل طلا، اما چند سالي است که گويا مسئولان جشنواره از سينماي ايران و حتي کارگرداني که در شهرت بين الملي اش سهم اصلي را داشتند، رو برگردانده اند. جشنواره کن امسال نيز بار ديگر با رد کردن همه فيلم هاي ايراني متقاضي شرکت در بخش مسابقه جشنواره-از جمله فيلم شيرين کيارستمي- بار ديگر به سينماي ايران "نه" گفت و شوک بزرگي به سينماي ايران وارد کرد....
"نه" بزرگ جشنواره کن به ايران
جشنواره کن که مهم ترين جشنواره فيلم جهان محسوب مي شود، امسال بار ديگر با رد کردن همه فيلم هاي ايراني متقاضي براي شرکت در بخش مسابقه جشنواره کن، بار ديگر به سينماي ايران "نه" گفت.
در حالي که به نظر مي رسيد، جشنواره کن که سال ها قبل نخل طلاي خود را مشتاقانه به عباس کيارستمي اهدا کرده و سال گذشته او را به عنوان يکي از شصت فيلمساز برگزيده حهان انتخاب کرده بود تا مانند بقيه فيلمسازان مطرح، فيلم کوتاهي به مناسبت شصتمين سال جشنواره کن بسازد، با احتمال صد در صد فيلم تازه عباس کيارستمي با عنوان شيرين را در بخش مسابقه اش بپذيرد و حتي ممکن است جايزه اي در انتظار فيلم باشد، در کمال تعجب، اين فيلم را لايق حضور در جشنواره کن ندانست.
هنوز آقاي کيارستمي عکس العملي به اين موضوع نشان نداده، اما مي توان حدس زد که به هيچ وجه انتظار چنين چيزي را نداشته است.
اين موضوع اما يک سوال اساسي را باز مطرح مي کند که چه اتفاقي براي سينماي ايران افتاده که اين چنين از رونق افتاده است؟
همه سال هاي دهه نود ميلادي را به خاطر مي آورند که تقريبا جشنواره اي وجود نداشت که بدون فيلمي از سينماي ايران برگزار شود و تمام فستيوال هاي بزرگ نظير کن، ونيز و برلين براي به دست آوردن و نمايش فيلم هاي ايراني، شور و شوق زيادي نشان مي دادند، اما امروز کار سينماي ايران بدآنجا کشيده که جشنواره کن به بيست و دو فيلم متقاضي ايراني بدون هيچ تعللي "نه" مي گويد.
عده اي اين امر را ناشي از مسائل سياسي و سياست هاي غلط دولت احمدي نژاد مي دانند که تقريبا آبرويي براي ايران باقي نگذاشته و اروپا و تقريبا تمامي جهان به غير از چند کشور معلوم الحال را عليه ايران شورانده و برخي ديگر در نگاهي عکس اين موضوع، قضيه را صرفا هنري مي دانند و معتقدند که سينماي جشنواره پسند ايراني از ابتدا هم ارزش چنداني نداشت و توجه فستيوال ها به آن تنها يک موج بود که فروکش کرد و تکرار فيلم هايي از اين دست، آن را از رونق انداخت.
اما به نظر مي آيد حقيقت را بايد در ترکيبي از اين دو دانست: هم بي تدبيري دولت احمدي نژاد بر سياست هاي فرهنگي دنيا بر عليه ايران بي تاثير نيست و هم سينماي جشنواره پسند ايران آن چنان قرص و محکم و واجد ارزش نبود که جايگاه مهمي در تاريخ سينما و جشنواره هاي مهم دنيا براي هميشه داشته باشد.
نتيجه اين که تجربيات آقاي کيارستمي براي مثلا اين بار فيلم کردن گريه هنرپيشه ها- آن هم براي يک فيلم نود دقيقه اي- به راحتي مي تواند هم خسته کننده و هم بسيار تکراري و کهنه به نظر برسد، چرا که اگر فيلمساز، آن طور که خود مي گويد فيلم نمي بيند، حداقل کساني هستند که فيلم هاي تجربي امثال اندي وارهول و ژان لوگ گدار را در دهه ها قبل ديده باشند و هنرنمايي آقاي کيارستمي ديگر برايشان جذابيتي نداشته باشد؛ نتيجه اين که به راحتي فيلم را فاقد ارزش نمايش در جشنواره کن ارزيابي مي کنند.
امسال سهم سينماي ايران در جشنواره کن، تنها نمايش فيلمي از سامان سالور با نام ترانه تنهايي تهران در بخش 15 روز با کارگردانان جشنواره است. اما سه سال پياپي عدم پذيرش سينماي ايران در بخش اصلي جشنواره کن و "نه" گفتن دوباره اين فستيوال به مهمترين و مشهورترين سينماگر ايراني در آن سوي آبها زنگ خطر را بيش از پيش به صدا درآورده و به نظر مي رسد دوره طلايي توجه به سينماي ايران به طرز ملموسي در حال خاموشي کامل است.
سينماي ايران و جشنواره کن
نخستين حضور سينماي ايران درجشنواره كن فرانسه به سال 1961 برميگردد، كه فيلم "كورش كبير" ساخته مصطفي فرزانه در اين جشنواره شركت كرد.
در سالهاي قبل از انقلاب اسلامي، تنها جايزهاي كه از كن نصيب سينما ايران شد، جايزه شوراي عالي تكنيك بود كه مرحوم احمد فاروقي براي فيلم "طلوع جدي" دريافت كرد. نخستين حضور سينماي ايران پس از انقلاب در جشنواره كن 1979 با فيلمي از بهمن فرمانآرا با عنوان "سايههاي بلند باد" بود.
تاكنون 40 سينماگر ايراني شاهد حضور آثار خود در جشنواره كن بودهاند كه عباس كيارستمي با 7 حضور، محسن مخملباف با 5 حضور و داريوش مهرجويي، جعفر پناهي، نورالدين زرينكلك و سميرا مخملباف با 3 حضور، بهمن فرمان آرا، بهمن قبادي، امير نادري و علياكبر صادقي هر يك با دو حضور در راس جدول حضور سينماي ايران در كن بودهاند.
همچنين سينماگران ايراني تاكنون 16 جايزه از جشنواره كن دريافت كردهاند، كه مهم ترين آن نخل طلاي جشنواره كن 97 براي "طعم گيلاس"، دوربين طلايي 99 براي "بادكنك سفيد" و دوربين طلائي 2000 به طور مشترك براي "زماني براي مستي اسبها" (بهمن قبادي) و "جمعه" (حسن يكتا پناه) است.
ديگر فيلم هاي ايراني شرکت کننده در تاريخ جشنواره فيلم کن به اين ترتيب هستند:1971 - « گاو » (داريوش مهرجويي) - بخش پانزده روز كارگردانان1972 - « پستچي » (داريوش مهرجويي) - بخش پانزده روز كارگردانان1973 - « شهر خاكستري » (فرشيد مثقالي) - بخش پانزده روز كارگردانها1975 - « شازده احتجاب » (بهمن فرمانآرا)، « تداعي » (نورالدين زرين كلك) - بخش پانزده روز كارگردانها1979 - « سايههاي بلند باد » (بهمن فرمانآرا) - بخش مسابقه هفته منتقدين1980 - « چريكه تارا » (بهرام بيضايي) - بخش مسابقه نوعي نگاه، « نظم » (سهراب شهيد ثالث) - بخش مسابقه بخش پانزده روز كارگردانها1981 - « دفاع از خلق، وافق پويا » - بخش مسابقه پانزده روز كارگردانها1991 - « در كوچههاي عشق » (خسرو سينايي)- بخش مسابقه نوعي نگاه1992 - « زندگي و ديگر هيچ » (عباس كيارستمي) - بخش مسابقه نوعي نگاه« بدوك » (مجيد مجيدي) - بخش مسابقه پانزده روز كارگردانها« قلب » (سعيد مجاوري) - بخش مسابقه كوتاه و سينما هميشه« آنكه خيال بافت و آنكه عمل كرد » (مرتضي مميز) - بخش سينما هميشه« گلباران » (علي اكبر صادقي) - بخش سينما هميشه« رخ » (علي اكبر صادقي) - بخش سينما هميشه« مرد و ابر » (پرويز نادري) - بخش سينما هميشه« رنگين كمان » (نفيسه رياحي) - بخش سينما هميشه« بهاري كه داشتم » (رضا شبيدي) - بخش سينما هميشه« ابرقدرتها » (نورالدين زرين كلك) - بخش سينما هميشه« چشم تنگ دنيادار » (نورالدين زرين كلك) - بخش سينما هميشه1994 - « زير درختان زيتون » (عباس كيارستمي) - بخش مسابقه« زينت » (ابراهيم مختاري) - بخش هفته منتقدان1995 - « نوبت عاشقي » (محسن مخملباف) - بخش نوعي نگاه« بادكنك سفيد » (جعفر پناهي) - پانزده روز كارگردانها1996 - « گبه » (محسن مخملباف) - بخش نوعي نگاه1997 - « طعم گيلاس » (عباس كيارستمي) - بخش مسابقه« منهتن از روي شماره » (امير نادري) - بخش نوعي نگاه1999 - « سيب » (سميرا مخملباف) - نوعي نگاه« قصههاي كيش » (ناصر تقوايي، محسن مخملباف و ابوالفضل جليلي) - بخش مسابقه« دايره » (محمد شيرواني) - بخش هفته منتقدان2000 - « تخته سياه » (سميرا مخملباف) - بخش مسابقه« زماني براي مستي اسبها » (بهمن قبادي) - پانزده روز كارگردانها« جمعه » (حسن يكتاپناه) - نوعي نگاه، ايران/ فرانسه2001 - « سفر قندهار » (محسن مخملباف) - بخش مسابقه« اي بي سي آفريقا»(عباس کيارستمي)« زير نور ماه » (رضا ميركريمي) - هفته منتقدين« بيگانه و بومي » (علي محمد قاسمي) - هفته منتقدين2002 - « ده » (عباس كيارستمي) - بخش مسابقه« بماني » (داريوش مهرجويي) - بخش نوعي نگاه« آوازهاي سرزمين مادريام » (بهمن قبادي) - نوعي نگاه« ملاقات شيطان » (رضا پارسا) - هفته منتقدين از سوئد« گيوتين » (بهرام عظيمپور) - پانزده روز كارگردانها« چت » (شادمهر راستين) - پانزده روز كارگردانها2003 - « طلاي سرخ » (جعفر پناهي) - بخش نوعي نگاه« پنج عصر » (سميرا مخملباف) - بخش مسابقه2004 - « خواب تلخ » (محسن اميريوسفي) - دو هفته كارگردانها« گاوخوني » (بهروز افخمي) - دو هفته كارگردانها« پنج » (عباس كيارستمي) - نوعي نگاه« ده روي ده » (عباس كيارستمي) - بخش جنبي. 2005 - « جزيره آهني » - بخش دو هفتهي كارگردانان« يكشب » (نيكي كريمي) - بخش نوعي نگاه كن
در باره احمدرضا احمدي
در باره شاعراحمدرضا احمدي "قافيه در باد گم مي شود"
احمدرضا احمدي در 30 ارديبهشت 1319 در كرمان متولد شد. خاندان او در اين شهر از اعقاب حاج احمد فقيه كرماني بودند كه احوالشان در كتاب «تاريخ بيداري ايرانيان» اثر ناظمالاسلام كرماني آمده است. سال اول دبستان را در مدرسه كاوياني كرمان گذراند و در سال 1326 با خانواده به تهران كوچ كرد. در دبستان ادب و صفوي تهران دوران ابتدايي را به پايان برد. در دبيرستانهاي ناصرخسرو، هدف و دارالفنون دوره متوسطه را طي كرد. در سال 1346 در روستاي ماهونك كرمان آموزگار شد و پس از پايان سربازي به انجام فعاليتهاي مختلفي پرداخت، ازجمله كار تبليغاتي در گروه صنعتي بهشهر و انتشارات روزن، تا آنكه سرانجام در سال 1349 به كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان رفت. تا سال 1358 در سمت مدير توليد موسيقي براي صفحه و نوار ماند و از سال 1358 تا زمان بازنشستگي يعني سال 1373 در بخش انتشارات كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان به ويراستاري مشغول شود.
احمدي از دهه شروع به سرودن شعر کرد و تاکنون در حوزههاي مختلفي همچون ادبيات كودك، شعر بزرگسال و دكلمه شعر، آثاري را خلق كرده است. در سال 1343 با كساني همچون نادر ابراهيمي، بهرام بيضايي، جعفر كوشآبادي، مريم جزايري، بيژن جلالي، اكبر رادي، محمدعلي سپانلو، اسماعيل نوري علا، مهرداد صمدي و جميله دبيري، انجمن ادبي «طرفه» را راهاندازي و دو شماره منتشر كردند. همكاري با مجلههاي رودكي، فيلم، گزارش فيلم، جنگ روزن، كلك و نگاه نو از ديگر فعاليتهاي او بهشمار ميروند. در سال 1381 ناصر صفاريان در فيلمي با عنوان «وقت خوب مصائب»، به زندگي و آثار اين شاعر پرداخت.
در كارنامه احمدي در قلمرو شعر، كتابهاي «طرح» 1341، «روزنامه شيشهاي» 43، «وقت خوب مصائب» 47، «من فقط سفيدي اسب را گريستم»50، «ما روي زمين هستيم»52، «نثرهاي يوميه» 59، «هزار پله به دريا مانده است» 64، «قافيه در باد گم ميشود»70، «همهي آن سالها» 71، «لكهاي از عمر بر ديوار بود»72، «ويرانههاي دل را به باد ميسپارم» 73، «از نگاه تو در زيرآسمان لاجوردي» 76، «عاشقي بود كه صبحگاه دير به مسافرخانه آمده بود» 78، «هزار اقاقيا در چشمان تو هيچ بود» 79، «گزيده ادبيات معاصر 72» 79، «يك منظومه ديرياب در برف و باران يافت شد»80، «كتاب منتخبات»81، «نثرهاي يوميه» تجديد چاپ 82، «عزيزمن»84، «در قلمرو نثر: حكايت آشنايي من» 77، «در قلمرو ادبيات كودكان: من حرفي دارم كه فقط شما بچهها باور ميكنيد» با نقاشي عباس كيارستمي 48، «هفت كمان هفترنگ» با نقاشي هوشنگ محمديان 64، «هفت روز هفته دارم» با نقاشي محمدرضا دادگر 64، «تو ديگر از اين بوته هزار گل سرخ داري» با نقاشي فردوس ابراهيميفر و مينا ضرابي 68، «نوشتم باران، باران باريد» با نقاشي فردوس ابراهيميفر 68، «عكاس در حياط خانه ما منتظر بود» با نقاشي نسرين خسروي 69، «روزهاي آخر پاييز بود» با نقاشي فرح اصولي 69، «در بهار پرنده را صدا كرديم، جواب داد» با نقاشي فرح اصولي 69، «خرگوش سفيدم هميشه سفيد بود» با نقاشي فرح اصولي 69، «حوض كوچك، قايق كوچك» با نقاشي نفيسه شهدادي 70، «در بهار خرگوش سفيدم را يافتم» با نقاشي نفيسه رياحي70، (اين كتاب ازسوي شوراي كتاب كودك كتاب به عنوان كتاب سال برگزيده شد.)، «خواب يك سيب، سيب يك خواب» با نقاشي ابوالفضل همتي آهويي 73، «شب يلدا قصهي بلندترين شب سال»، با نقاشي فرح اصولي 76، «اسب و سيب و بهار» با نقاشي كريم نصر80، (اين كتاب هم برنده انتخاب شوراي كتاب كودك شد)، «در باغچه عروس و داماد روييده بود» با نقاشي مرجان وفاييان 82، «رنگينكماني كه هميشه رخ نميداد» با نقاشي محمدعلي بنياسدي 84، «روزي كه مه بيپايان بود» و «نشاني» با نقاشي شراره خسرواني 84. همچنين برخي شعرهاي او نيز به زبانهاي انگليسي، فرانسه، آلمان، اردو، ارمني و ژاپني ترجمه شدهاند. در قلمرو دكلمه شعر، خوانش شعرهاي سهراب سپهري در «گلستانه و ابيات تنهايي»، خوانش شعرهاي نيما يوشيج در «در شب سرد زمستاني»، خوانش شعرهاي قيصر امينپور در «فاصله»، خوانش شعرهاي خودش در كاست «يادگاري»، خوانش شعرهاي حافظ در «شرح شوق» با همكاري ژاله علو و خوانش شعرهاي مختلف در حدود 10 كاست از فعاليتهاي اوست.
احمدي همچنين در فيلمهاي «نار و ني» اثر سعيد ابراهيميفر و « بانوي ارديبهشت» رخشان بنياعتماد گويندگي و در فيلم «پستچي» داريوش مهرجويي در سال 1351 بازي كرده است. در سال 1378 داور نخستين جشنواره موسيقي پاپ در ايران ميشود و در سال 1379 داور جشنواره 20 سال شعر و قصه كودك در ايران. در مدتي كه مدير توليد مركز تهيه صفحه و نوار در كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان بوده، آثاري ازجمله مجموعه «صداي شاعر» كه معرفي شعر معاصر و شعر كلاسيك فارسي بود، مجموعه زندگي و آثار موسيقيدانان ايران و جهان، مجموعه آوازهاي فولكلور ايران، مجموعه كل رديف موسيقي ايران، مجموعه بازسازي تصنيفهاي كلاسيك موسيقي ايران و مجموعه قصه براي كودكان را توليد كرده است.
"قافيه در باد گم مي شود" احمدرضا احمدي نخستين بار در سال 1370 به وسيله نشر پاژن منتشر شد و حال بعد از گذشت 16 سال بار ديگر از سوي نشر افکار منتشر شده است. شاعر دليل وقفه طولاني براي تجديدچاپ اين مجموعه را بيماري و دغدغه هاي شخصي طي سالهاي گذشته عنوان کرد بود.
در باره شاعراحمدرضا احمدي "قافيه در باد گم مي شود"
احمدرضا احمدي در 30 ارديبهشت 1319 در كرمان متولد شد. خاندان او در اين شهر از اعقاب حاج احمد فقيه كرماني بودند كه احوالشان در كتاب «تاريخ بيداري ايرانيان» اثر ناظمالاسلام كرماني آمده است. سال اول دبستان را در مدرسه كاوياني كرمان گذراند و در سال 1326 با خانواده به تهران كوچ كرد. در دبستان ادب و صفوي تهران دوران ابتدايي را به پايان برد. در دبيرستانهاي ناصرخسرو، هدف و دارالفنون دوره متوسطه را طي كرد. در سال 1346 در روستاي ماهونك كرمان آموزگار شد و پس از پايان سربازي به انجام فعاليتهاي مختلفي پرداخت، ازجمله كار تبليغاتي در گروه صنعتي بهشهر و انتشارات روزن، تا آنكه سرانجام در سال 1349 به كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان رفت. تا سال 1358 در سمت مدير توليد موسيقي براي صفحه و نوار ماند و از سال 1358 تا زمان بازنشستگي يعني سال 1373 در بخش انتشارات كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان به ويراستاري مشغول شود.
احمدي از دهه شروع به سرودن شعر کرد و تاکنون در حوزههاي مختلفي همچون ادبيات كودك، شعر بزرگسال و دكلمه شعر، آثاري را خلق كرده است. در سال 1343 با كساني همچون نادر ابراهيمي، بهرام بيضايي، جعفر كوشآبادي، مريم جزايري، بيژن جلالي، اكبر رادي، محمدعلي سپانلو، اسماعيل نوري علا، مهرداد صمدي و جميله دبيري، انجمن ادبي «طرفه» را راهاندازي و دو شماره منتشر كردند. همكاري با مجلههاي رودكي، فيلم، گزارش فيلم، جنگ روزن، كلك و نگاه نو از ديگر فعاليتهاي او بهشمار ميروند. در سال 1381 ناصر صفاريان در فيلمي با عنوان «وقت خوب مصائب»، به زندگي و آثار اين شاعر پرداخت.
در كارنامه احمدي در قلمرو شعر، كتابهاي «طرح» 1341، «روزنامه شيشهاي» 43، «وقت خوب مصائب» 47، «من فقط سفيدي اسب را گريستم»50، «ما روي زمين هستيم»52، «نثرهاي يوميه» 59، «هزار پله به دريا مانده است» 64، «قافيه در باد گم ميشود»70، «همهي آن سالها» 71، «لكهاي از عمر بر ديوار بود»72، «ويرانههاي دل را به باد ميسپارم» 73، «از نگاه تو در زيرآسمان لاجوردي» 76، «عاشقي بود كه صبحگاه دير به مسافرخانه آمده بود» 78، «هزار اقاقيا در چشمان تو هيچ بود» 79، «گزيده ادبيات معاصر 72» 79، «يك منظومه ديرياب در برف و باران يافت شد»80، «كتاب منتخبات»81، «نثرهاي يوميه» تجديد چاپ 82، «عزيزمن»84، «در قلمرو نثر: حكايت آشنايي من» 77، «در قلمرو ادبيات كودكان: من حرفي دارم كه فقط شما بچهها باور ميكنيد» با نقاشي عباس كيارستمي 48، «هفت كمان هفترنگ» با نقاشي هوشنگ محمديان 64، «هفت روز هفته دارم» با نقاشي محمدرضا دادگر 64، «تو ديگر از اين بوته هزار گل سرخ داري» با نقاشي فردوس ابراهيميفر و مينا ضرابي 68، «نوشتم باران، باران باريد» با نقاشي فردوس ابراهيميفر 68، «عكاس در حياط خانه ما منتظر بود» با نقاشي نسرين خسروي 69، «روزهاي آخر پاييز بود» با نقاشي فرح اصولي 69، «در بهار پرنده را صدا كرديم، جواب داد» با نقاشي فرح اصولي 69، «خرگوش سفيدم هميشه سفيد بود» با نقاشي فرح اصولي 69، «حوض كوچك، قايق كوچك» با نقاشي نفيسه شهدادي 70، «در بهار خرگوش سفيدم را يافتم» با نقاشي نفيسه رياحي70، (اين كتاب ازسوي شوراي كتاب كودك كتاب به عنوان كتاب سال برگزيده شد.)، «خواب يك سيب، سيب يك خواب» با نقاشي ابوالفضل همتي آهويي 73، «شب يلدا قصهي بلندترين شب سال»، با نقاشي فرح اصولي 76، «اسب و سيب و بهار» با نقاشي كريم نصر80، (اين كتاب هم برنده انتخاب شوراي كتاب كودك شد)، «در باغچه عروس و داماد روييده بود» با نقاشي مرجان وفاييان 82، «رنگينكماني كه هميشه رخ نميداد» با نقاشي محمدعلي بنياسدي 84، «روزي كه مه بيپايان بود» و «نشاني» با نقاشي شراره خسرواني 84. همچنين برخي شعرهاي او نيز به زبانهاي انگليسي، فرانسه، آلمان، اردو، ارمني و ژاپني ترجمه شدهاند. در قلمرو دكلمه شعر، خوانش شعرهاي سهراب سپهري در «گلستانه و ابيات تنهايي»، خوانش شعرهاي نيما يوشيج در «در شب سرد زمستاني»، خوانش شعرهاي قيصر امينپور در «فاصله»، خوانش شعرهاي خودش در كاست «يادگاري»، خوانش شعرهاي حافظ در «شرح شوق» با همكاري ژاله علو و خوانش شعرهاي مختلف در حدود 10 كاست از فعاليتهاي اوست.
احمدي همچنين در فيلمهاي «نار و ني» اثر سعيد ابراهيميفر و « بانوي ارديبهشت» رخشان بنياعتماد گويندگي و در فيلم «پستچي» داريوش مهرجويي در سال 1351 بازي كرده است. در سال 1378 داور نخستين جشنواره موسيقي پاپ در ايران ميشود و در سال 1379 داور جشنواره 20 سال شعر و قصه كودك در ايران. در مدتي كه مدير توليد مركز تهيه صفحه و نوار در كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان بوده، آثاري ازجمله مجموعه «صداي شاعر» كه معرفي شعر معاصر و شعر كلاسيك فارسي بود، مجموعه زندگي و آثار موسيقيدانان ايران و جهان، مجموعه آوازهاي فولكلور ايران، مجموعه كل رديف موسيقي ايران، مجموعه بازسازي تصنيفهاي كلاسيك موسيقي ايران و مجموعه قصه براي كودكان را توليد كرده است.
"قافيه در باد گم مي شود" احمدرضا احمدي نخستين بار در سال 1370 به وسيله نشر پاژن منتشر شد و حال بعد از گذشت 16 سال بار ديگر از سوي نشر افکار منتشر شده است. شاعر دليل وقفه طولاني براي تجديدچاپ اين مجموعه را بيماري و دغدغه هاي شخصي طي سالهاي گذشته عنوان کرد بود.
احمدرضا احمدي پيشگام شعر دادائيستي
احمدرضا احمدي پيشگام شعر دادائيستي در ايران است. او با کتاب "طرح" دادائيستي آغاز کرد و به سورئاليسم ايراني رسيد. هدف سورئاليست ها و دادائيست هاي غرب در اوايل قرن بيستم، تخريب زيبايي شناسي عقل مبنا براي رسيدن به زيبايي غيرمنطقي جهان( دست کم جهان معاصر) بود. و اين راهي بود که زندگي مدرن در برابرشان قرار داده بود؛ چرا که انسان با ورود تاريخ به مدرنيته و گسست از باورهاي سنتي و اعتقاد و تمرکز به اصل فرديت و عقل گرايي، به قول نيچه، در وضعيتي معناناپذير قرار گرفته بود. او مي دانست که دليل فلان امر چيست اما قادر به معنا کردن آن نبود، او مي دانست که چرا و چگونه مي ميرد، نمي دانست چرا به دنيا مي آيد که بميرد. اين گونه پرسش ها پاسخ هايي عبودي مي خواست. با مدرنيته جهان وارد بي معنايي شد و دادائيست ها و سوررآليست ها و کوبيست ها، ... پيشگامان هنر زندگي مدرن بودند. در زندگي سنتي پاسخ ها همه از پيش آماده بود، در زندگي مدرن تو پرسشگري ابدي مي توانستي بود و پاسخ ها را پاياني نبود. علت برآمدن انواع سبک ها و مکتب ها در زندگي مدرن، پاسخ به همين پرسش ها بود. اما به رغم تنوع پيدا شده در گستره ي مکتب ها مشترکاتي نيز به چشم مي خورد که احساس تنهايي، اضطراب، مسخ شده گي در معنا، و خود مرجعيتي در متن ها از چشمگير ترينشان بود. خود مرجعيتي بدين معناست که في المثل در بررسي يک نقاشي کلاسيک، معيار ارزيابي اثر، کيفيت نزديکي اثر به ما به ازاء بيروني است در حالي که در نقاشي مدرن، ما با اثر نه به مثابه ي بازآفريني واقعيتي بيروني بلکه واقعيتي نوپديد مواجه مي شويم. پيش از مدرنيسم- به قول ارسطو- هنر تقليد از طبيعت بود و ما در هر اثر به دنبال جاي پاي واقعيت بيروني مي گشتيم و اثر را با آن مي سنجيديم، در حالي که به يک مجسمه يا نقاشي مدرن به عنوان واقعيتي تازه، واقعيتي که تا کنون وجود نداشت و خالق آن همين هنرمند است نگاه مي کنيم. و اين اثر همان قدر با معنا و يا بي معناست که آسمان غروب يا دريا، درخت، خيابان و هر چيز ديگر. آسمان غروب خود به خود معنايي ندارد، حسي از معنا که که در ما به وجود مي آورد، به ما لذت مي دهد. نقاشي هاي مهدي سحابي عموما اتومبيل هاي تصادفي است. اين اتومبيل هاي تصادفي نقاشي شده خود به خود چيز مهمي نيستند و معنايي ندارند، ما به سبب شباهت شان با اصل شيئ، و بعد، حسي که از طريق رمزهاي هنري در ما ايجاد مي کنند ازشان لذت مي بريم. در نقاشي مدرن اما، بخش اول – يعني واقعيت بيروني، اتومبيل – وجود خارجي ندارد، واقعيتي در خود اثر خلق مي شود، و ما براي درک اثر بايد خود اين واقعيت نوپديد را ببينيم. يعني مثلا به آثار بهروز مسلميان، کاندينسکي، ميرو هم چون شيئي في نفسه نگاه مي کنيم. نه اين که اين ها چه چيز بيروني را نقاشي کرده اند، نگاه مي کنيم که چه خلق کرده اند. اين ها از طريق شيئي شناخته از محتواي شناخته حرف نمي زنند، شيئي را به ما مي نمايانند که شناخته شده نيست لاجرم ما با محتوايي ناشناس مواجه ايم ( نه اين که محتوايي ندارد) و داريمش مي شناسيم. و اين آثار همان قدر مي توانند معنا داشته باشند که هر شيئي و پديده اي ديگر؛ منتها در اين جا ماييم و اثر؛ و ماييم که در برخورد با آن بدان معنا مي بخشيم. در اين جا حد شناخت از فلسفه وجودي اثر و کيفيت اثر گذاري آن است که حسي از معنا در ما به وجود مي آورد. و از اين نظر، اين هنرِ مدرن بي شباهت به موسيقي نيست. موسيقي مجردترين هنرهاست و به خودي خود معنايي ندارد. حتي صداي آب و پرندگان که به ما لذت مي دهند معنايي ندارند، حسي از معنا در ما به وجود مي آورند که به ما لذت مي دهد. کدها و نشانه هاي راهبردي همه هنرها ( جز موسيقي) در ما به ازاءهاي بيروني است و ما از طريق آن نشانه هاي از پيش معلوم به معناي اثر پي مي بريم، اما در موسيقي چنين نيست، در موسيقي اين کدها و نشانه ها کمتر است و گاه اصلا نيست. خواب هاي طلايي معروفي، نينواي حسين عليزاده و باران عشق جناب چشم آذر با موضوعاتشان نيست که به ما لذت مي دهند، با القاي حس شان نيست. و در پرستش بهار استراوينسکي ديگر نه خبري از بهار است و نه پرستش. اين گونه آثار خود عين واقعيت اند. بازآفريني واقعيتي ديگر نيستند. و لذت از اين آثار(از جان کيج، برتون، پيکاسو، دالي...) وقتي ممکن مي شود که رابطه اي دو طرفه بين مخاطب و اثر پيدا شود.
اگرچه هنر در ذات خود همواره نه بازآفريني واقعيت بلکه خلقي تازه بوده است ولي با ورود تاريخ به مدرنيته و پيدايش مدرنيسم بود که هنر به ذات خود نزديک شد. اين نزديکي – نه به عنوان امري اتفاقي چون مولوي، دانته، حافظ... بلکه هم چون جرياني مداوم – در شعر با رمبو و بودلر و بعدها آراگون و الوار و برتون و چندتن ديگر آغاز شد. در اشعار رمبو و بودلر هنوز ابري از نگراني بازآفريني معنا بالاي سرشان موج مي زد، با آغاز قرن بيستم و دندان قروچه جنگ و انتشار بوي بي معنايي و سرگشتگي در جهان – که نيچه پيش بيني آن را مي کرد – دادائيست ها نخستين ضربه کاري را فرود آوردند، ولي ضربه دادائيست ها به تنه بود، سورئاليست ها – فرزندان سمبوليست ها – کاشفان پنهاني ترين ضماير آدمي به ريشه ها راه يافتند و اندک معناهاي ما به ازايي را هم از رخسار هنر زدودند. آن ها تصورشان را از واقعيت وجودي هر چيزي تصوير کردند؛ تصويري از آدمي و جهان که عاقلانه به جنگ تباه کننده نزديک مي شد. انقلاب هنري همه گير شد و دنيا را درنورديد.
اما دنياي ما دنياي هماهنگي نيست. عده اي به ماه مي روند، عده اي قادر به سفر بر روي زمين هم نيستند، عده اي در روزهاي نخستين تشکيل زمين زندگي مي کنند، عده اي از آن طرف تاريخ دارند فرو مي افتند. عده اي سخت پاي بند آداب و رسوم و سنت و اخلاق اند، عده اي از هرگونه سنت گريزان. ايران در آن سال ها – اوايل قرن بيستم – هنوز در تمام زمينه ها، از جمله شعر و ادب، پاي بند آداب و قوانين و قواعد و اخلاق بود. هنوز در نزد ملت ايران - حتي نزد روشنفکرانش – مدرنيسم نوعي افسار گسيختگي غير اخلاقي بود که عده اي اندک از غرب زدگان، به تقليد گروهي غربي عليه سنت شان دست به کار شده بودند و آن چند تن غرب گرا در مجله اي به نام خروس جنگي جمع شده بودند. خروس جنگي مجمعي از سورئاليست ها و کوبيست ها بود و شاعر جمع هوشنگ ايراني بود. اما همه براي ادامه زندگي به تعادلي محتاجند. هر نوع قاعده و قانون براي نظم بخشي و معنابخشي به زندگي براي دست يابي به تعادل است. قواعد سنتي نه خوب است و نه بد، برآمده از زندگي سنتي براي تعادل بخشي به آن است. و شعر و نقاشي و ديگر هنرهاي سنتي عوامل و ابزار همين نظامند. با پيدايش خروس جنگي انواع سنت گرايان به همراه نوگرايان نوپا از ترس ايجاد تزلزل در نظام زيبايي شناسي شان و نظم و معناي زندگي شان، بر خروس جنگي به ويژه هوشنگ ايراني و "جيغ بنفش" او شوريدند و او را به دنيا نيامده کشتند. پيدا بود که هنوز ايران و ايراني به مرحله ارتباط و نياز به اين گونه هنر نرسيده بودند. زمان لازم بود. مقدمات چنين نيازي در سال هاي 40 پيدا است. و احمدرضا احمدي پيشگام و نماد نسل تازه و در راه شد، و کتاب طرح را منتشر کرد. احمدي از طريق ترجمه اشعار کساني چون آراگون به فضاي شعر مدرن راه يافت. او نه زاده جهان مدرن بود و نه با توجه به سن کمش – بيست سالگي – به فلسفه مدرنيته و مدرنيسم آگاه بود. شم قوي، روح کودکانه، شور شاعرانگي، نوع روابط اجتماع اش – کار در کتاب فروشي عمو و محل رفت و آمد روشنفکران در آن سال ها - و راهنمايي هاي بي دريغ فريدون رهنما – که رهنماي احمد شاملو و پيشنهاد دهنده نام موج نو نيز بود – او را آگاه به نوشتن " طرح" کرد.
و "طرح"، پاسخ به نيازهاي نوپديد جامعه مدرن( يا شبه مدرن) بود. "طرح" نه در پي اشاره به معنايي در بيرون بلکه هم چون نقاشي هاي مدرن و اشعار برتون، به مثابه ي امري (شيئ) في نفسه، در خود و با خود معنا مي يافت. تا پيش از "طرح" تصويرهاي يک شعر، به طرق مختلف، با اشاره به تصويري معنا را در بيرون – مثلا دريا به مثابه خود دريا يا طوفان عشق، يا موج انقلاب، يا قدرت، سرپيچي، ... – معنا مي يافت، در "طرح" نوع ترکيب کلمات با هم اند که تصويري (فضايي) مي سازند و ربطي به تصاوير بيروني ندارند. هر شعر "طرح" با حس يگانه اي که در شما ايجاد مي کند ارزيابي مي شود و شما مي پسنديد يا اين که نمي پسنديد. کلمات در اين شعرها ابزارند و شاعر براي خلق فضاي يکه در آن مسحور است از اين کلمات استفاده مي کند. مثلا کلمه دريا نه براي بازسازي دريا و يا معاني متکي بر معني دريا، بلکه براي خلق فضايي (واقعيتي) که در ذهن اوست مورد استفاده قرار مي گيرد.
حال پرسش اين است که با اين وصف ضابطه ي ارزيابي و ارزش گذاري اين شعرها چيست؟ چه چيزي معلوم مي کند شعر ارزشمند و کدام فاقد ارزش است؟ ضابطه ارزيابي اين شعرها همان است که براي درک بد و خوب يک نقاشي مدرن (هر اثر مدرن) به کار مي رود. با اين شعرها مثل يک تابلوي نقاشي مدرن، مثل يک قطعه موسيقي بايد رو به رو شد. اين شعرها را نمي شود مثل شعر نيمايي و شعر شاملوو فروغ به عناصر سازنده اش تجزيه کرد و تحليل کرد. با هر قطعه شعر احمدي بايد به عنوان کليتي (مثل يک تابلو) برخورد کرد. و هم چون شنيدن قطعه موسيقي راضي شد و يا رويگردان. اين شعرها خود مرجع اند، به بيرون از خود ربطي ندارند و مخاطب را بسته به شناخت شان از اين گونه هنر دفع يا جذب مي کنند.
اما جالب است اغلب مفسران و مبلغان و مروجان موج نو در دهه 40، به سبب تازگي مدرنيسم ( يا شبه مدرنيسم) در ايران، در دفاع از شعر احمدي و ديگر موج نويي ها، کوشش در معنا کردن شعرها با توسل به ارجاعات بيروني داشتند.
پيدايش موج نو، مسير شعر ايران، بعد از نيما و شعر سپيد شاملو، را تغيير داد. و بخش قابل ملاحظه اي از شاعران جوان دهه چهل را به جانب خود کشانيد. سال هاي بعد، يکي پس از ديگري از راه بازماندند، و فقط احمدي بود که پيگير و خستگي ناپذير به راهش ادامه داد و شعر موج نو فارسي را تثبيت کرد.
احمدي بعدها با کتاب "هزار پله به دريا مانده است" با قرار گرفتن بيشتر در فضاي فارسي و تعديلي که – طبق معمول سنت شکنان – در روشش ايجاد شد، گام بلندتري براي نزديک تر شدن به مخاطبانش برداشت. اشعار احمدي را يک باره نمي شود خواند. اشعار او از فرط غرق شدگي در موضوع واحد شعر – همچون ديوان شمس – گاه چنان شبيه به هم، يکي و يگانه اند که براي ادامه اش بايد به خود فرصت داد. فضا و زبان شعر احمدرضا احمدي چنان است که رهايت نمي کند، مگر چند شعر به سياق او بنويسي و از حس کودکانه اي که در تو نهاده رها شوي.
منبع : فصلنامه تخصصي شعر گوهران- شماره شانزدهم
اگرچه هنر در ذات خود همواره نه بازآفريني واقعيت بلکه خلقي تازه بوده است ولي با ورود تاريخ به مدرنيته و پيدايش مدرنيسم بود که هنر به ذات خود نزديک شد. اين نزديکي – نه به عنوان امري اتفاقي چون مولوي، دانته، حافظ... بلکه هم چون جرياني مداوم – در شعر با رمبو و بودلر و بعدها آراگون و الوار و برتون و چندتن ديگر آغاز شد. در اشعار رمبو و بودلر هنوز ابري از نگراني بازآفريني معنا بالاي سرشان موج مي زد، با آغاز قرن بيستم و دندان قروچه جنگ و انتشار بوي بي معنايي و سرگشتگي در جهان – که نيچه پيش بيني آن را مي کرد – دادائيست ها نخستين ضربه کاري را فرود آوردند، ولي ضربه دادائيست ها به تنه بود، سورئاليست ها – فرزندان سمبوليست ها – کاشفان پنهاني ترين ضماير آدمي به ريشه ها راه يافتند و اندک معناهاي ما به ازايي را هم از رخسار هنر زدودند. آن ها تصورشان را از واقعيت وجودي هر چيزي تصوير کردند؛ تصويري از آدمي و جهان که عاقلانه به جنگ تباه کننده نزديک مي شد. انقلاب هنري همه گير شد و دنيا را درنورديد.
اما دنياي ما دنياي هماهنگي نيست. عده اي به ماه مي روند، عده اي قادر به سفر بر روي زمين هم نيستند، عده اي در روزهاي نخستين تشکيل زمين زندگي مي کنند، عده اي از آن طرف تاريخ دارند فرو مي افتند. عده اي سخت پاي بند آداب و رسوم و سنت و اخلاق اند، عده اي از هرگونه سنت گريزان. ايران در آن سال ها – اوايل قرن بيستم – هنوز در تمام زمينه ها، از جمله شعر و ادب، پاي بند آداب و قوانين و قواعد و اخلاق بود. هنوز در نزد ملت ايران - حتي نزد روشنفکرانش – مدرنيسم نوعي افسار گسيختگي غير اخلاقي بود که عده اي اندک از غرب زدگان، به تقليد گروهي غربي عليه سنت شان دست به کار شده بودند و آن چند تن غرب گرا در مجله اي به نام خروس جنگي جمع شده بودند. خروس جنگي مجمعي از سورئاليست ها و کوبيست ها بود و شاعر جمع هوشنگ ايراني بود. اما همه براي ادامه زندگي به تعادلي محتاجند. هر نوع قاعده و قانون براي نظم بخشي و معنابخشي به زندگي براي دست يابي به تعادل است. قواعد سنتي نه خوب است و نه بد، برآمده از زندگي سنتي براي تعادل بخشي به آن است. و شعر و نقاشي و ديگر هنرهاي سنتي عوامل و ابزار همين نظامند. با پيدايش خروس جنگي انواع سنت گرايان به همراه نوگرايان نوپا از ترس ايجاد تزلزل در نظام زيبايي شناسي شان و نظم و معناي زندگي شان، بر خروس جنگي به ويژه هوشنگ ايراني و "جيغ بنفش" او شوريدند و او را به دنيا نيامده کشتند. پيدا بود که هنوز ايران و ايراني به مرحله ارتباط و نياز به اين گونه هنر نرسيده بودند. زمان لازم بود. مقدمات چنين نيازي در سال هاي 40 پيدا است. و احمدرضا احمدي پيشگام و نماد نسل تازه و در راه شد، و کتاب طرح را منتشر کرد. احمدي از طريق ترجمه اشعار کساني چون آراگون به فضاي شعر مدرن راه يافت. او نه زاده جهان مدرن بود و نه با توجه به سن کمش – بيست سالگي – به فلسفه مدرنيته و مدرنيسم آگاه بود. شم قوي، روح کودکانه، شور شاعرانگي، نوع روابط اجتماع اش – کار در کتاب فروشي عمو و محل رفت و آمد روشنفکران در آن سال ها - و راهنمايي هاي بي دريغ فريدون رهنما – که رهنماي احمد شاملو و پيشنهاد دهنده نام موج نو نيز بود – او را آگاه به نوشتن " طرح" کرد.
و "طرح"، پاسخ به نيازهاي نوپديد جامعه مدرن( يا شبه مدرن) بود. "طرح" نه در پي اشاره به معنايي در بيرون بلکه هم چون نقاشي هاي مدرن و اشعار برتون، به مثابه ي امري (شيئ) في نفسه، در خود و با خود معنا مي يافت. تا پيش از "طرح" تصويرهاي يک شعر، به طرق مختلف، با اشاره به تصويري معنا را در بيرون – مثلا دريا به مثابه خود دريا يا طوفان عشق، يا موج انقلاب، يا قدرت، سرپيچي، ... – معنا مي يافت، در "طرح" نوع ترکيب کلمات با هم اند که تصويري (فضايي) مي سازند و ربطي به تصاوير بيروني ندارند. هر شعر "طرح" با حس يگانه اي که در شما ايجاد مي کند ارزيابي مي شود و شما مي پسنديد يا اين که نمي پسنديد. کلمات در اين شعرها ابزارند و شاعر براي خلق فضاي يکه در آن مسحور است از اين کلمات استفاده مي کند. مثلا کلمه دريا نه براي بازسازي دريا و يا معاني متکي بر معني دريا، بلکه براي خلق فضايي (واقعيتي) که در ذهن اوست مورد استفاده قرار مي گيرد.
حال پرسش اين است که با اين وصف ضابطه ي ارزيابي و ارزش گذاري اين شعرها چيست؟ چه چيزي معلوم مي کند شعر ارزشمند و کدام فاقد ارزش است؟ ضابطه ارزيابي اين شعرها همان است که براي درک بد و خوب يک نقاشي مدرن (هر اثر مدرن) به کار مي رود. با اين شعرها مثل يک تابلوي نقاشي مدرن، مثل يک قطعه موسيقي بايد رو به رو شد. اين شعرها را نمي شود مثل شعر نيمايي و شعر شاملوو فروغ به عناصر سازنده اش تجزيه کرد و تحليل کرد. با هر قطعه شعر احمدي بايد به عنوان کليتي (مثل يک تابلو) برخورد کرد. و هم چون شنيدن قطعه موسيقي راضي شد و يا رويگردان. اين شعرها خود مرجع اند، به بيرون از خود ربطي ندارند و مخاطب را بسته به شناخت شان از اين گونه هنر دفع يا جذب مي کنند.
اما جالب است اغلب مفسران و مبلغان و مروجان موج نو در دهه 40، به سبب تازگي مدرنيسم ( يا شبه مدرنيسم) در ايران، در دفاع از شعر احمدي و ديگر موج نويي ها، کوشش در معنا کردن شعرها با توسل به ارجاعات بيروني داشتند.
پيدايش موج نو، مسير شعر ايران، بعد از نيما و شعر سپيد شاملو، را تغيير داد. و بخش قابل ملاحظه اي از شاعران جوان دهه چهل را به جانب خود کشانيد. سال هاي بعد، يکي پس از ديگري از راه بازماندند، و فقط احمدي بود که پيگير و خستگي ناپذير به راهش ادامه داد و شعر موج نو فارسي را تثبيت کرد.
احمدي بعدها با کتاب "هزار پله به دريا مانده است" با قرار گرفتن بيشتر در فضاي فارسي و تعديلي که – طبق معمول سنت شکنان – در روشش ايجاد شد، گام بلندتري براي نزديک تر شدن به مخاطبانش برداشت. اشعار احمدي را يک باره نمي شود خواند. اشعار او از فرط غرق شدگي در موضوع واحد شعر – همچون ديوان شمس – گاه چنان شبيه به هم، يکي و يگانه اند که براي ادامه اش بايد به خود فرصت داد. فضا و زبان شعر احمدرضا احمدي چنان است که رهايت نمي کند، مگر چند شعر به سياق او بنويسي و از حس کودکانه اي که در تو نهاده رها شوي.
منبع : فصلنامه تخصصي شعر گوهران- شماره شانزدهم
3 شعر تازه از احمدرضا احمدي
يک
بيداربيدار نمي کنم تو راشب اکنون آغاز شده است.گوش کنآغاز شبتمام هفته استو گاهي مقصود من از زمان، اکنون است.صندلي ها را به خاموشي بريمماروزي دو سه باردريا راخليج رااز آب حذف کرديمدرياخليج را به خانه برديمماهيان در بستر ما دويدندما برهنه به خواب رفتيم.شرح خواب ما اين بودکه در حومه ي بي هواارابه اي به عبثبه تقليد زمين مي چرخيدحومه ي بي هوانفس را تنگ مي کردستودگيوشکيبايي تو راپيش از طلوع آفتاب خفه مي کردبرگي عزاداردر خفاي من و توبا عطري غرق در ايماننه، به تابستانبه زمستان مي رسيد.پس کو پاييزهاپس کو من هاپس کو بهارهارنج تو از آفتابتو را خاموش مي کرد، فاش مي کرد.به شانه ي توبه دست تونگاه کردم:پير بوديم.
دو
به خانه آمدمجهان را در آتش کبريت توخاموش کردم.از انتهاي چهره ي تورانده شدمماه پاره، پاره در آسماناز خانه ي ما مي گريخت.
سه
دست توچه قدر تأخير داردوقتي كه چاي گرم ميشودو توچاي سرد را تعارف ميكني
دو سه ماه ديگر اين اطلسيكه تو كاشته ايگُل ميدهد
من به ساعت نگاه ميكنمتو ميميريشمع روشن را به اتاق آوردند
اطلسي گُل داده استقطار در سپيده دم كنار اطلسي منتظر تو
در باد ايستاده است.گُل اطلسي بر سينهي تو بودوقتي تو رابراي دفن ميبردند
هنگام كه تو مرده بوديآدم به گُل خفته بود
هنگام كه تو مرده بوديياران به عشق و عطرمانده بودند.
همهي ما را دعوت كردندتا در آن عكس يادگاري باشيمعكاس سراغ تو را گرفتمن بودمتو نبوديتو مرده بوديعكاس از همهي ما بدون توعكس يادگاري گرفت.
عكس را چاپ كردندآوردند در همهي عكس فقط يک شاخه اطلسيو دو دستاز جواني تودر شهرستانديده ميشدما همه در عكس سياه بوديم.
بيداربيدار نمي کنم تو راشب اکنون آغاز شده است.گوش کنآغاز شبتمام هفته استو گاهي مقصود من از زمان، اکنون است.صندلي ها را به خاموشي بريمماروزي دو سه باردريا راخليج رااز آب حذف کرديمدرياخليج را به خانه برديمماهيان در بستر ما دويدندما برهنه به خواب رفتيم.شرح خواب ما اين بودکه در حومه ي بي هواارابه اي به عبثبه تقليد زمين مي چرخيدحومه ي بي هوانفس را تنگ مي کردستودگيوشکيبايي تو راپيش از طلوع آفتاب خفه مي کردبرگي عزاداردر خفاي من و توبا عطري غرق در ايماننه، به تابستانبه زمستان مي رسيد.پس کو پاييزهاپس کو من هاپس کو بهارهارنج تو از آفتابتو را خاموش مي کرد، فاش مي کرد.به شانه ي توبه دست تونگاه کردم:پير بوديم.
دو
به خانه آمدمجهان را در آتش کبريت توخاموش کردم.از انتهاي چهره ي تورانده شدمماه پاره، پاره در آسماناز خانه ي ما مي گريخت.
سه
دست توچه قدر تأخير داردوقتي كه چاي گرم ميشودو توچاي سرد را تعارف ميكني
دو سه ماه ديگر اين اطلسيكه تو كاشته ايگُل ميدهد
من به ساعت نگاه ميكنمتو ميميريشمع روشن را به اتاق آوردند
اطلسي گُل داده استقطار در سپيده دم كنار اطلسي منتظر تو
در باد ايستاده است.گُل اطلسي بر سينهي تو بودوقتي تو رابراي دفن ميبردند
هنگام كه تو مرده بوديآدم به گُل خفته بود
هنگام كه تو مرده بوديياران به عشق و عطرمانده بودند.
همهي ما را دعوت كردندتا در آن عكس يادگاري باشيمعكاس سراغ تو را گرفتمن بودمتو نبوديتو مرده بوديعكاس از همهي ما بدون توعكس يادگاري گرفت.
عكس را چاپ كردندآوردند در همهي عكس فقط يک شاخه اطلسيو دو دستاز جواني تودر شهرستانديده ميشدما همه در عكس سياه بوديم.
قورباغه را قورت بده
رمز خوشبختی، رضایت، موفقیت بزرگ، احساس خوب، قدرت فردی و کارایی این است که عادت کنید هر روز اولین کاری که انجام میدهید خوردن قورباغه خودتان باشد.
خوشبختانه میتوانید از طریق تمرین این مهارت را یاد بگیرید و هنگامی که توانستید قبل از هر کاری عادت شروع مهمترین کار را در خود به وجود آورید، موفقیت شما حتمی خواهد بود.
در اینجا خلاصهای از بیست و یک روش فوقالعاده برای غلبه بر تنبلی و انجام کار بیشتر در زمان کمتر را که چکیده فصلهای کتاب است میخوانید. این اصول و قواعد را مدام مرور کنید تا عمیقاً در ذهن و عملتان ریشه بدواند و در نتیجه موفقیت آیندهتان تضمین شود:
سفره را بچینید
دقیقاً تصمیم بگیرید که چه میخواهید. روشن بودن در این مورد یک شرط اساسی است. پیش از شروع کار، هدفها و تصمیمهایتان را بنویسید.
برای هر روز از قبل برنامهریزی کنید
برنامههایتان را روی کاغذ بیاورید. به ازای هر دقیقهای که صرف برنامهریزی میکنید، به هنگام اجرای آن پنج یا شش دقیقه در وقت خود صرفهجویی خواهید کرد.
قانون 20/80 را در همه امور بهکار بگیرید
80 درصد از دستاوردهایتان نتیجه 20 درصد از فعالیت شماست. همواره تلاش خود را روی این 20 درصد متمرکز کنید.
پیامد کارها را در نظر داشته باشید
مهمترین و ضروریترین کارهای شما آنهایی هستند که میتوانند بیشترین تأثیر را چه مثبت و چه منفی روی کار و زندگی شما بگذارند. به جای تمرکز روی سایر کارها، تمام توجهتان را معطوف به این نوع کارها کنید.
روش الف ب پ ت ث را مدام به کار بگیرید
قبل از شروع لیستی از کارهایتان تهیه کنید و سپس آنها را از نظر ارزش و ضرورت اولویتبندی کنید تا مطمئن شوید که همیشه در حال انجام مهمترین کارهایتان هستید.
روی اهداف اصلی تمرکز کنید
نتایجی را که باید قطعاً از کارتان بهدست آورید تا بتوانید بگویید که به خوبی از عهده کار بر آمدهاید مشخص کنید و در تمام مدت قاطعانه به دنبال به دست آوردن آنها باشید.
به قانون تخشیص ضرورت عمل کنید
هیچوقت برای انجام همه کارها وقت کافی وجود ندارد اما همشیه برای انجام مهمترین کارها وقت کافی هست.
پیش از شروع، مقدمات کار را کاملاً فراهم کنید
آمادگی تمام و کمال قبل از شروع کار مانع عملکرد ضعیف میشود.
همیشه یک شاگرد باقی بمانید
هر چه در ارتباط با کارهای ضروری و مهمتان دانش بیشتری بهدست آورید، میتوانید سریعتر شروع کنید و زودتر به اتمام برسانید.
استعدادهای منحصر به فرد خود را تقویت کنید
دقیقاً مشخص کنید چه کاری است که در حال حاضر خیلی خوب انجام میدهید یا در آینده میتوانید خیلی خوب انجام دهید. سپس تمام توان خود را در انجام آن بهکار گیرید.
محدودیتهای اصلی خود را مشخص کنید
محدودیتها و یا عوامل بازدارنده درونی و بیرونی خود را مشخص کنید، عواملی که سرعت شما را در دستیابی به مهمترین هدفهایتان تعیین میکنند. سپس تمرکزتان را به از بین بردن این محدودیتها معطوف کنید.
هر بار یک بشکه جلو بروید
اگر کارها را مرحله به مرحله انجام دهید، میتوانید بزرگترین و پیچیدهترین کارها را به انجام برسانید.
خودتان را تحت فشار بگذارید
تصور کنید که یک ماه دیگر باید شهر را ترک کنید. طوری کار کنید که گویا مجبور هستید قبل از ترک شهر تمام کارهای اصلیتان را به اتمام برسانید.
قدرتهای فردی خود را به حداکثر برسانید
اوقاتی از روز را که از نظر ذهنی و جسمی کارایی بیشتری دارید مشخص کنید و مهمترین و ضروریترین کارهایتان را در این اوقات انجام دهید. به اندازه کافی استراحت کنید تا بتوانید بیشترین بازدهی را داشته باشید.
خودتان را به فعالیت ترغیب کنید
خودتان مشوق خودتان باشید. در هر شرایط یا موقعیتی به دنبال کسب نتایج خوب باشید. به جای تمرکز بر مشکلات به دنبال راهحل بگردید. همواره فردی خوشبین و سازنده باشید.
روش تنبلی سازنده را تمرین کنید
هیچکس نمیتواند همه کارها را انجام دهد. بنابراین باید یاد بگیرید که از روی عمد در انجام برخی از کارهایی که از ارزش و اهمیت کمتری برخوردار هستند تنبلی کنید. با این کار خواهید توانست وقت کافی برای معدود کارهایی که واقعاً مهم هستند ایجاد کنید.
اول سختترین کار را انجام دهید
روزتان را با سختترین کار آغاز کنید، کاری که میتواند بزرگترین تأثیر را بر خودتان و حرفهتان بگذارد، و تا وقتی که آن را تمام نکردهاید دست از کار نکشید.
کار را به قطعات کوچکتر تقسیم کنید
کارهای بزرگ و پیچیده را به قطعات کوچکتر تقسیم کنید و سپس هر بار یک قسمت از کار را شروع کنید و به اتمام برسانید.
وقت بیشتری ایجاد کنید
برنامه روزانه خود را طوری تنظیم کنید که به صورت طولانیمدت هر روز وقت کافی برای تمرکز کامل روی کارهای مهم و اصلی داشته باشید.
سرعت انجام کار را افزایش دهید
عادت کنید که کارهای اصلی خود را سریعتر انجام دهید. به عنوان فردی که کارها را سریع و دقیق انجام میدهد مشهور شوید.
هر بار یک کار مهم انجام دهید
کارهای ضروریتان را دقیقاً مشخص کنید. سریعاً کار را شروع کنید و بدون توقف تا اتمام 100 درصد کار پیش بروید. این رمز واقعی افزایش کارایی و بهرهوری فردی است.
اراده کنید که هر روز این اصول را تمرین کنید تا جزئی از عادتهای شما شوند. با ایجاد این عادتهای مدیریت فردی و تبدیل آنها به بخشی از ویژگیهای شخصیت خود آیندهتان را تضمین کنید.
فقط کافی است این کار را بکنید:
قورباغه را قورت بدهید!
۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۱, چهارشنبه
فرجام
کهنگی آفتاب ودستان تو
و نگاهی که خاموشی بود
یاس کویر در بارانی ترین شبها
و من بودم
تنهاتر
تنهاتر از کویر
تنهاتر از باران
و خسته
از نگاهی که خاموش بود
تا کجا باید رفت؟
خط پایان کجاست؟
ابدیت گمشده
بی کرانگی جاودان من
آنجا که نشان از خستگی نباشد
و بتوان
نشانه ها را درو کرد
آنجا که قدری بیاسایم.
و نگاهی که خاموشی بود
یاس کویر در بارانی ترین شبها
و من بودم
تنهاتر
تنهاتر از کویر
تنهاتر از باران
و خسته
از نگاهی که خاموش بود
تا کجا باید رفت؟
خط پایان کجاست؟
ابدیت گمشده
بی کرانگی جاودان من
آنجا که نشان از خستگی نباشد
و بتوان
نشانه ها را درو کرد
آنجا که قدری بیاسایم.
اشتراک در:
پستها (Atom)